خورشید مرده بود

انتشار «تولدی دیگر» تنها تولد دوباره فروغ فرخزاد نیست آغاز راه تازه‌ای است در شعر نو فارسی

آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین‌ها رفت
و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به‌خود نپذیرفت

فروغ فرخزاد پیش از «تولدی دیگر»، سه مجموعه منتشر کرده است؛ «دیوار» و «اسیر» و «عصیان». عموم خوانندگان شعر فارسی هنوز سه مجموعهٔ نخست او را می‌خوانند. فروغ در سه مجموعهٔ نخست چیزی فراتر از چارپاره‌سرایان و نوقدمایی‌ها ندارد. پرسش‌های خود را به نظم درمی‌آورد و خیلی‌وقت‌ها مستقیم بیان می‌کند و در سطرهای اندک و بسیاری لباس تصویر به آنها می‌پوشاند. در بهترین سطرها و شعرها می‌تواند فریدون توللی باشد یا نادر نادرپور یا حتی سیمین بهبهانی سال‌های آغازین. اما فروغ دورهٔ نخست از دو جهت اهمیت بسیار دارد. او زن است؛ یکی از معدود شاعران زن روزگار خویش و در عین حال عصیانگر. این دو وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، صورت مسئله تغییر می‌کند.

شب در تمام پنجره‌های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راه‌ها ادامه خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ‌کس
دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید

فروغ به ‌عنوان زن عصیانگر ادبیات صاحب شهرت و جایگاه است. او به سراغ خط قرمزها می‌رود و پرسش‌هایی را در شعرهای خود طرح می‌کند که کمتر کسی در میان معاصران جرأت طرح آنها را به‌ خود داده است. وقتی تولدی دیگر منتشر می‌شود، فروغ برای خود صاحب اسم و رسم و جایگاهی در میان شاعران امروز است و تغییر مسیر فروغ از شعرهای نوقدمایی به شعر نو، اتفاقی است که پژواک بسیار دارد.

در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون می‌داد
مرداب‌های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی‌تحرک روشنفکران را
به ژرفنای خویش کشیدند
و موش‌های موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه‌های کهنه جویدند

اما تغییر مسیر فروغ تغییری آرام و محافظه‌کارانه شبیه شاعران دیگر نیست که مثلاً تازه به آزمون و خطای وزن‌های نیمایی و مضامین تازه مشغول ‌شود و ببیند که آیا می‌تواند در شعر نو نیز مثل شعر کلاسیک موفق باشد یا نه. او وقتی به شعر نو روی می‌آورد شاعری کاملاً‌ نوگراست که مفاهیم بنیادی شعر نو و چگونگی بیان امروزی آنها را بیشتر از دیگر شاعران فهمیده و دشواری‌ها و یأس‌ها و پوچی‌های زندگی انسان امروز را درک کرده است. ناگهان «آیه‌های زمینی» و «تولدی دیگر» را خلق می‌کند و شعری که به‌ دست می‌دهد چند پله از نوگرایان هم‌روزگارش بالا‌تر است و پس از دو مجموعه مستقیماً به پانتئون بزرگان شعر نو فارسی بدل می‌شود و کنار نیما یوشیج و مهدی اخوان‌ثالث و احمد شاملو و سهراب سپهری می‌نشیند و جایگاهی می‌یابد که تا امروز هم لحظه‌ای متزلزل نشده است.

خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده‌ای داشت
آنها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق‌های خود
با لکه درشت سیاهی
تصویر می‌نمودند

فروغ نه مهدی اخوان ثالث است که سودای ساخت منظومه‌های شکوهمند از اسطوره‌ها را در سر داشته باشد، نه احمد شاملوست که خیلی‌وقت‌ها در شعر او معنا بر تصویر غلبه کند، نه احمدرضا احمدی است که اغلب تصویرگرای محض باشد. شاعری است در نقطهٔ تعادل جهان‌بینی شاعرانه و نسبت معنا و تصویر و شعرهای او نمونه‌های تکامل‌یافتهٔ شعر نو فارسی به شمار می‌روند. نه آنها که قدری سنت‌گرایانه‌تر به شعر امروز می‌نگرند، می‌توانند او را به تصویرگرایی و بی‌دغدغگی متهم کنند، نه نوگرایان سال‌های بعد می‌توانند، برچسب معناگرایی به او بزنند، نه عموم خوانندگان از شعرهای او حس بیهودگی و سرگردانی پیدا می‌کنند.

بیچاره مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
زیر بار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر می‌رفتند
و میل دردناک جنایت
در دست‌هایشان متورم می‌شد

فروغ شاعر تصویرهای شگرف و ژرف و تکان‌دهنده است. ناگهان از «گنه کردم گناهی پر ز لذت…» و «گرچه از درگاه خود می‌رانی‌ام، اما/ تا من اینجا بنده، تو آنجا، خدا باشی/ سرگذشت تیره‌ من، سرگذشتی نیست/ کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی» می‌رسد به «زندگی شاید/ یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد» و «در اتاقی که به اندازه یک تنهایی است» و «هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی کوچک می‌ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد» و تصویرهای تکان‌دهندهٔ «آیه‌های زمینی» را که متن حاضر در خلال سطرهای آن آمده خلق می‌کند.

او نخستین شاعر امروز است که تصویرهای آخرالزمانی در شعر خود به ‌دست می‌دهد و از این جهت از معدود شاعران ایرانی است که به نسبت زمان خود می‌توانسته در میان شاعران دنیا نیز حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد.

آنها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسناک گنهکاری
ارواح کور و کودنشان را
مفلوج کرده بود
شاید هنوز‌ هم
در پشت چشم‌های له‌شده، در عمق انجماد
یک چیز نیم‌زنده مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی‌رمقش می‌خواست
باور کند صداقت آواز آب را

اگر شاعران براساس چشم‌انداز تازه‌ای که ارائه می‌کنند و خبرهایی که از ژرفنای تاریک و به ‌چشم نیامده و فراموش‌شدهٔ جهان می‌دهند، ارزیابی شوند، فروغ فرخزاد نه‌تنها یکی از پنج شاعر بزرگ امروز است، بلکه حتی ممکن است صدرنشین فهرست پنج‌نفرهٔ بزرگان شعر نو فارسی باشد.

شاید، ولی چه خالی بی‌پایانی
خورشید مرده بود
و هیچ‌کس نمی‌دانست
که نام آن کبوتر غمگین
که‌ از قلب‌ها گریخته، ایمان است.
منبع: روزنامه همشهری - 21 مهر 1399

پاسخ دهید