من نوشتم سنگ
گنجشکی پرید
تا نماند هیچ گنجشکی به جا
کودک همسایهی ما سالهاست
مینویسد سنگ، تا فرسنگها
منصور اوجی یکی از دیرپاترین یاران شعر امروز است با کولهباری آکنده از شعر و کارنامهای که محصول بیش از نیمقرن کوشش و استمرار است. شعر منصور اوجی شعری است روشن و ساده و ملایم و معتدل که عموم خوانندگان شعر فارسی میفهمند و دوست میدارند. شعر او شعری است که سالها در حاشیهٔ شعر امروز زندگی میکند؛ شعری که نه هیچگاه تحتتأثیر جریانهای رایج قرار میگیرد و از آنها پیروی میکند، نه هیچگاه مطابق با پسند زمانه خود را عوض میکند، نه هیچگاه تغییر جهت میدهد؛ بلکه در مسیری که از آغاز معلوم است، آرام راه خود را میرود و در عین حال هیچگاه بر صدر نمینشیند.
از نسل دوم پیروان نیما
به لحاظ تاریخی، منصور اوجی از نسل دوم پیروان نیما محسوب میشود و پس از اخوان ثالث و اسماعیل شاهرودی و هوشنگ ابتهاج و سیاوش کسرایی و… قرار میگیرد. منصور اوجی از سالهای دهه چهل بهطور حرفهای شعر را آغاز میکند، درست زمانی که جریانهای نوگرا ظهور کردهاند و دوره شعر سپید و آزاد و موج نو و… آغاز میشود. اما برخلاف بسیاری که از شعر نیمایی آغاز میکنند و به مرور به شعر آزاد و بیوزن روی میآورند او هیچگاه از شعر نیمایی دست نمیکشد و تا پایان زندگی بر مدار شعر نیمایی میگردد.
از عمر ما چه باقیست
جز حیرتی از آن خوش
گیلاس سهم ما را
امسال گو مچینید
سهم کبوتران باد
شاعر طبیعتگرا
جیرجیرک توی تاریکی
او به یاد کیست
کاینگونه بلند یکنفس میخواند؟
او به یاد کیست، کاینگونه مدام؟
جیرجیرک توی تاریکی، آه!
منصور اوجی ذیل شاعران طبیعتگرا قرار میگیرد. شعر او آکنده است از نشانههای طبیعی از باران و آفتاب و بهار و پاییز و سنگ و کوه تا آوای پرندهها و رقص برگها و شکوفهها و آواز زنجره و زیباییهایی که شاعر روایتگر آنهاست. حتی وقتهایی که شاعر به بیان درونیات خود میپردازد نیز از طبیعت بهره میگیرد و نسبتی با طبیعت دارد.
گفتم تو را بخوانم
کز صبح بگذریم
باران چنان گرفت که خورشید پیر شد
در انتظار تو
اینک من، آه… من
مردی هزارساله کنار دریچهها
کوتاه مثل آه
منصور اوجی یکی از آغازگران شعر کوتاه نیمایی امروز است. شعر کوتاه در میان سرودههای بسیاری از شاعران امروز بیش و کم به چشم میخورد اما منصور اوجی از آغاز، شعر کوتاه را بهعنوان قالب اصلی خود انتخاب میکند و سالهای سال تنها شعر کوتاه میگوید. او و محمد زهری و بیژن جلالی (که البته شعری مستقل از جنسی دیگر میگوید) از پیشگامان شعر کوتاه امروز به شمار میروند و سرودههای ایشان در سالهای اخیر که شعر کوتاه رواج بسیار پیدا میکند، سرمشقهای اولیهٔ بسیاری از شاعرانی است که به کوتاهسرایی روی میآورند. کوتاه مثل آه یکی از آشناترین شعرهای اوجی است که از نمادهای شعر کوتاه به شمار میرود:
در زیر این بلند
ما شرقیان هماره سرودی سرودهایم
با تیغ بر گلوگاه
در نوبت پگاه:
بر سبزههای خاک
پروانهایم ما
با طول عمر خویش
کوتاه، مثل آه!
مرغ سحر رباعی امروز
او در رباعی امروز نیز از پیشگامان است و رباعی را در کنار شعر کوتاه پی میگیرد. قالبهای کهن، در سالهای پس از رواج شعر نو، فراموش میشوند و کمتر شاعری به سراغشان میرود. اما در دههٔ پنجاه منصور اوجی که شاعری تثبیت شده است، مجموعهٔ «مرغ سحر» را منتشر میکند. رباعی در سالهای پس از انقلاب رونق میگیرد و بسیاری از شاعران جوان انقلابی دوباره به رباعی روی میآورند و رباعیهای نو بسیاری در دهههای شصت و هفتاد و سالهای بعد خلق میشود و رباعی امروز تجدید حیات میکند. اما فضل تقدم منصور اوجی در رباعی نو و جرأت او در انتشار مجموعه رباعی در مقام شاعری نوگرا انکارناشدنی است.
در خاک وطن به غربت آلوده شدیم
در غربت خود دریغ فرسوده شدیم
ای خوش به دمی که نعره بردارد مرگ
ما نیز بدو خوشا که آسوده شدیم
کمی سختگیرانهتر
اما فارغ از ستایشها، سختگیرانه اگر بخواهیم بنگریم منصور اوجی در نسبت با شعر امروز تا جایی پیشتر نمیآید. او زمانی آغاز میکند که شعر ملایم و سادهٔ طبیعتگرای نیمایی یکی از جریانهای اصلی شعر امروز است و تا سالها بر همان مدار مشی میکند. شاعران امروز و خوانندگان به مرور زمان حرفهایتر میشوند و دست به تجربههای تازه میزنند اما شعر اوجی همان است که از آغاز بوده است. به تعبیر دیگر شعر او از سالهای دههٔ چهل جلوتر نمیآید. در عین حال شعر اوجی در طول نیمقرن بدون فراز و فرود است و گاهی بهنظر میرسد که بسیاری از شعرهای او تکرار یکدیگرند و درونمایههایی شبیه به هم دارند. نیز گاهی وقتها فاقد کشفهایی است که باید از شعر انتظار داشت.
صبح یکشنبه ۱۹ اردیبهشت خبر درگذشت منصور اوجی رسید و شعر امروز یکی قدیمیترین یاران خود را از دست داد. شاعری که در خلوت و دور از حاشیه سالها شعر را به شیوهای که دوست میداشت سرود و ادامه داد. شاعری که کارنامهای روشن در شعر امروز دارد.
خوشا گلی که بروید مدام
و تا به پس مرگ
که مرگ، خط زدن جسم ماست از دنیا
و نام پارهای از ما.
ولی نه نام تو، شاعر،
ولی نه نام شما،
خوشا گلی که ببوید مدام.