طبیعت و نابودگران

نگاهی به جشن سکون، نمایشگاه نقاشی‌های پگاه رجامند

سازه‌های صنعتی می‌آیند و در دل طبیعت جا خوش می‌کنند. حضورشان در تعارض ماهوی آشکار با طبیعت است. بخشی از طبیعت را اشغال می‌کنند و به مرور محیط پیرامون خود را دستخوش آسیب‌های اندک و بسیار می‌کنند، آن‌قدر که ممکن است کم‌کم دیگر طبیعتی باقی نماند. اما طبیعت تا آنجا که می‌تواند به رویش ناگزیر خود ادامه می‌دهد. جدال این دو چقدر ادامه خواهد یافت و چه‌ کسی پیروز ماجرا خواهد بود؟ پرسشی که نه از آغاز زندگی صنعتی، بلکه دست‌کم بیشتر از قرنی است که جهان را درگیر خود کرده است و طیف‌های گوناگون از نظریه‌پردازان و داستان‌نویسان و سینماگران و نقاشان پاسخ‌های گوناگونی به آن داده‌اند؛ پاسخ‌هایی که ممکن است لزوماً پیروز واقعی را معلوم نکرده باشد اما اصل چالش ویرانگر طبیعت و صنعت را به‌عنوان دغدغه‌ای جدی یادآور شده است.

جدال صنعت و طبیعت اصلی‌ترین دغدغهٔ پگاه رجامند است که از نخستین نقاشی‌های او تا امروز امتداد یافته است. تصویر او از سازه‌های صنعتی به‌ گونه‌ای است که اغلب بزرگ‌تر و قدرتمندتر و در حقیقت ترسناک‌تر و مهیب‌تر از آنچه هستند به چشم می‌آیند و وحشت جدالی نابرابر را یادآور می‌شوند. سازه‌ها و دستگاه‌های صنعتی، مثلاً چنگال‌های دستگاه‌های حفاری، اغلب هویت بیشتری از یک شیء یا سازه یافته‌اند و انگار جاندار به‌ نظر می‌رسند. با این همه، او طبیعت را نیز به‌ گونه‌ای تصویر می‌کند اگرچه آن‌قدرها سرزنده نیست، انگار جدال را تاب آورده و توانسته بر عوارض زندگی صنعتی فائق شود و به حیات خود ادامه دهد؛ حیاتی که به‌درستی حیات طبیعی نام گرفته است. چنین روایتی وقتی غلبه بیشتری می‌یابد که مثلاً‌ در تصویری می‌بینیم که گل‌ها از دل سازه‌ای فلزی سر از خاک بیرون آورده‌اند و شکوفه داده‌اند. انگار نقاش خواسته است، به‌رغم دشواری‌ها و نابرابری‌ها، سرانجام طبیعت پیروز ماجرا باشد.

تصویرهای آخرالزمانی پگاه رجامند را به شکل‌های گوناگونی می‌توان تفسیر کرد. به گمان من او پس از واقعه را تصویر می‌کند. وقتی که زمین به نابودی رسیده است و آنچه باقی مانده، سازه‌های صنعتی ویرانگر است و آنچه غم‌انگیز است و در عین حال امیدوارکننده، طبیعتی است که خود را، به‌رغم ویرانی، سازگار کرده و ادامه حیات داده است.

حاضرِ غایب در نقاشی‌های او انسان است؛ کسی که اصلی‌ترین نقش را در نابودی زیست‌بوم خود داشته و سازه‌ها و دستگاه‌های صنعتی را ‌ساخته و بی‌آنکه به تبعات کار خود فکر کند، بی‌رحمانه، آنها را در دل طبیعت قرار داده و کمر به نابودی طبیعت بسته و به مرور زمان خود نیز، به‌ناگزیر، حذف شده است.

یکی از ابزارهای اصلی پگاه رجامند برای خلق اثر هنری زغال است. زمینه‌های مکدری که زغال در کارهای او ایجاد می‌کند بیش از هر چیز به کمک خلق فضای آخرالزمانی او آمده است. استفاده حداقلی از رنگ‌ها نیز، به‌نظر می‌رسد، بیشتر به همین‌خاطر است. محدودیت‌هایی که استفاده از زغال و پاستل دارد می‌تواند سبب تمایز او در میان هم‌نسلانش شود، درست مثل ثمیلا امیرابراهیمی که شاید سلف او در نقاشی باشد. پگاه رجامند راه خود را در نقاشی انتخاب کرده و فعلاً همین مسیر را ادامه دهد. چه از نمایشگاه سالانه نسل نو تا امروز جدال صنعت و طبیعت را تصویر کرده است. تغییری اگر قرار باشد اتفاق بیفتد در همین چارچوب است، حتی اگر نقاشی‌ها مورد پسند عموم واقع نشود و تماشاگران و ستایشگران بسیار نداشته باشد.

منبع: روزنامه همشهری - ۴ بهمن ۱۴۰۰

پاسخ دهید