ساختن هر مستندی دربارهٔ ستارههای گذشتهٔ فوتبال ایران دشوار است چرا که اساساً بایگانیهای تصویری بسامانی از بازیهای ملی و باشگاهی موجود نیست و بسیاری از بازیها اصلاً فیلمبرداری نشدهاند و آنها که فیلمبرداری شدهاند نیز آنقدر بد نگه داشته شدهاند که کیفیت قابل عرضه و ارائهای ندارند. بنابراین، همینکه کارگردانی برای ساخت مستند به جستوجو در بایگانیهای تلویزیون و باشگاهها و انگشتشمار جاهایی که ممکن است بشود آنجا تصویری یافت میپردازد و یکییکی تصویرها را صید میکند و کنار هم قرار میدهد باید به احترام او ایستاد. تصویرهایی که فقط ارزش فوتبالی ندارند و از جهتهای گوناگونی جذاب و تماشاییاند و دورهای از تاریخ ایران را بازمینمایانند.
«سمفونی حمید» ساختهٔ جعفر صادقی به زندگی حمید علیدوستی یکی از فوتبالیستهای فراموششدهٔ دههٔ شصت میپردازد؛ فوتبالیستی که در نیمهٔ دوم دههٔ پنجاه ظهور کرد و به تیم ملی راه یافت و درست در اوج شکوفایی به دههٔ شصت رسید که نه تیم ملی چندان در رقابتهای بینالمللی شرکت میکرد و نه رقابتهای باشگاهی سر و سامان داشت و ناگزیر شد به باشگاههای تهران و تیم هما بسنده کند. یکی-دو فصل را در دستهٔ دوم بوندسلیگا گذراند و بعد که به فوتبال ایران بازگشت و دههٔ هفتاد رسید و فوتبال باشگاهی و ملی دوباره سر و سامان گرفت، به سالهای بازنشستگی رسید و با فوتبال وداع کرد.
یکی از ستارههای نسل سوختهٔ فوتبال ایران که نه استقلالی بود و نه پرسپولیسی اما همواره در فهرست تیم ملی قرار داشت. هافبک چپی تهاجمی که بعد در خط حمله قرار گرفت و در بازیهای نهچندان پرشمار ملی در دههٔ شصت، در کنار مهاجمان گلزنی مثل ناصر محمدخانی و فرشاد پیوس، بهنسبت گلهای زیادی به ثمر رساند و اگر وضعیت دههٔ شصت نبود میتوانست یکی از گلزنان برتر ملی باشد. فوتبالیستی که اکنون -چنانکه در فیلم ذکر میشود- او را بیشتر به نام دخترش ترانه علیدوستی که ستارهٔ سینماست میشناسند و کمتر کسی بازیهای او را به یاد دارد.
ویژگیهای دیگری نیز حمید علیدوستی را متمایز میکند ازجمله اینکه او سلوک شخصی فرهیختهای دارد و اهل کتاب و موسیقی و سینماست و هر سه را در خلوت خود هنوز خیلی جدی پیگیری میکند. در عین حال، برخلاف بسیاری از بازیکنان فوتبال، در سالهای بازنشستگی نیز ورزش را رها نکرده و هنوز سالم و سرحال است و در بازیهای پیشکسوتان حاضر میشود. علاوه بر این، او در همهٔ دورهٔ حرفهای فعالیت ورزشی خود بازیکنی اخلاقگرا و دور از حاشیه بوده و چنانکه ترانه علیدوستی در فیلم اشاره میکند مدعی است که حتی کارت زرد نیز دریافت نکرده.
سمفونی حمید میخواهد همهٔ وجوه حمید علیدوستی را به تصویر بکشد و فقط به زندگی فوتبالی او بسنده نکند. دوربین به زندگی شخصی حمید علیدوستی سرک میکشد و انبوه کتابها و صفحههای موسیقی و فیلمها را پیش چشم میگذارد. دویدنهای فوتبالیستی را که هنوز میخواهد سر حال باشد به تماشاگر نشان میدهد. همراه او به شهر کتاب میرود، عازم سفر میشود، به امجدیه و جام یونس شکوری میرود و… در خلال اینها نقبی به گذشته میزند و زندگی فوتبالی او را روایت میکند و تصویر گلهای او را نشان میدهد و مربیان و کارشناسان و همبازیهای او از ویژگیهای فنیاشمیگویند.
سمفونی حمید در حقیقت دو یا سه نقطهٔ آغاز دارد؛ همراهی با مرد خلوتگزیدهای که زندگی خود را روایت میکند یا زندگی ورزشی فوتبالیستی که گلهای او را پشت سر هم نشان میدهد یا روایت دیگران از شخصیت او. فیلم هر سه را همراه با هم پی میگیرد و درست از همین نقطه آسیب میبیند. هیچکدام اصل قرار نمیگیرند و تماشاگر نمیداند الان باید با کدام وجه حمید علیدوستی مواجه شود. رفتوآمد میان بخشهای گوناگون نیز منطق روشنی ندارد، وسط حرفهای امیر حاجرضایی به گلهای او میرسیم، بعد پیمان معادی از علاقهٔ علیدوستی به موسیقی و سینما میگوید، بعد به امجدیه میرویم، بعد خلوت حمید علیدوستی را در خانهٔ جاجرود میبینیم، بعد ترانه علیدوستی، بعد خانه مهرشهر، دوباره گلهای قدیمی، بهمن فروتن، احمد سنجری، ناصر ابراهیمی و کوشش برای توجیه شکستهای گذشته، گاهی جملههای فلسفی علیدوستی و… فیلم همینطور نزدیک به دو ساعت ادامه پیدا میکند.
علاوه بر این، کم نیستند نماهایی که صرفاً ارزش زیباییشناسانه دارند و کارگردان مثل خیلی دیگر از نماهای فیلم نتوانسته آنها را کنار بگذارد؛ چشماندازهای زیبا از جاجرود و مهرشهر و گوشه و کنار زندگی مرتب و منظم آقای علیدوستی و… که به مطول شدن بیشتر فیلم کمک کردهاند. اصلاً خیلی از نماهای فوتبالی نیز بیشتر ارزش زیباییشناسانه یا تاریخی دارند. حتی تکرار بعضی از گلها بدون اینکه مورد بررسی فنی قرار بگیرند نیز سبب تطویل فیلم شده است.
مکث
جستوجو در بایگانیهای فراموششده
شاید در کشوری که ساختن مستند ورزشی ارج و قربی ندارد و بیشتر وقت کارگردان به جستوجو برای یافتن فیلمها از بایگانیهای فراموششده میگذرد، نقدهایی از این دست قدری سختگیرانه باشد و تنها باید جعفر صادقی را سپاس گفت که در مستند قبلی خود «فرشاد آقای گل» گلهای گلزن بینظیر تاریخ فوتبال ایران را گرد آورد و در مستند سمفونی حمید به سراغ یکی از ستارههای فراموششدهٔ فوتبال ایران رفته است. اما به نظر میرسد جعفر صادقی بعد ساختن یکی-دو مستند کمکم باید قواعد مستندسازی حرفهای را رعایت کند و تصویری از شخصیتهای ورزشی بهدست دهد که برای عموم جذاب باشد و توانایی رقابت با مستندپرترههای حرفهایتر را داشته باشد.