نمیتوان شعر مدرن فارسی را فارغ از تحولات اجتماعی فرهنگی ایران معاصر تحلیل کرد. سالهای دههٔ چهل و پنجاه سالهای ایران مدرن است؛ سالهای گسترش شهرنشینی، ورود مظاهر زندگی مدرن، تغییر سبک زندگی، شکلگیری صنایع تازه، معماری نوین و… جامعهٔ سنتی به حاشیه میرود و ایران مدرن با انبوه مظاهر مدرن جلوهگری میکند.
علیالقاعده تغییر سبک زندگی باید در هنر و ادبیات نیز بازتاب داشته باشد. همان سالها، سالهای شکلگیری کانونهای کوچک و بزرگ هنر مدرن در ایران است؛ از دانشکدهها و نهادهای رسمی تا حلقهها و جریانها و باشگاههای غیررسمی که میخواهند مروجان هنر مدرن باشند، از دانشکدهٔ هنرهای زیبا و گالریهایی که یکی از دیگری سربرمیآورند تا سینمای موجنو و کارگاه نمایش و…
شعر نو که سالهایی را بر سر اصل بودن یا نبودن جنگیده است حالا سالهای رونق خود را میگذراند. سالهای دههٔ چهل و پنجاه سالهای ظهور جریانهای تازه در شعر مدرن فارسی است. هر چند سال یکبار جریانی تازه سربرمیآورد. مطبوعات آکنده از شاعران جوانی است که سودایی تازه در سر دارند و گاه هر چند نفر جریانی را نمایندگی میکنند؛ شعر موج نو، شعر حجم، شعر دیگر، شعر پلاستیک، شعر ناب و…
چنین بهنظر میرسد که قالبهای سنتی برای دنیای گذشتهاند و جهان نو، شعر نو میخواهد؛ شعری که نهتنها در جهانبینی بلکه در صورت نیز با شعر سنتی تفاوت بسیار دارد. در این میان غزل خریداری ندارد. آیا دورهٔ غزل به سر آمده است و باید آن را فقط در میان دفترها و دیوانهای قدیمی و انجمنهای سنتی شعر سراغ گرفت؟
غزلسرایان به محاق رفتهاند. مطبوعات حرفهای جریانهای نوگرا را بازتاب میدهند و اغلب جای چندانی برای انتشار غزل و دیگر قالبهای سنتی ندارند. حتی غزلسرایانی که تلاش میکنند به سبک و سیاق نو غزل بگویند نیز انگار ناگزیرند برای اثبات شاعری قالبهای نو را بیازمایند.
ماجرا به همین شکل ادامه دارد که وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ معادلهها را به هم میریزد و فرایند مدرنسازی و به تبع آن جریانهای نوگرایانه در هنر و ادبیات را با سکتهای جدی مواجه میکند.
انقلاب اسلامی ایران ماهیتی سنتگرایانه دارد. بازگشت به خویشتن، بازگشت به ارزشهای فراموششدهٔ دینی، توجه به سنتهای گذشته از رویکردها و شعارهای اساسی انقلاب است.
به تبع چنین رویکردی است که بار دیگر قالبهای سنتی مثل غزل، مثنوی و رباعی رونق پیدا میکند. شاعران جوان انقلابی میآیند و جانی تازه به قالبهای سنتی شعر فارسی میدهند. حالا صورت ماجرا برعکس شده است. کمتر شاعری از میان شاعران انقلاب میتوان یافت که دستکم به سراغ یکی از این قالبهای سنتی نرفته باشد. غزلسرایان سالهای گذشته نیز که حالا پیشگامان غزل نو به شمار میروند با انرژی و انگیزهٔ دوبارهای به غزل رو میآورند. غزل بهعنوان جاودانهترین قالب شعر فارسی بار دیگر بر صدر مینشیند.
دههٔ هفتاد سالهای رونق دوبارهٔ غزل است. غزل، از یکسو، امتداد جریانی است که پس از انقلاب شکل گرفته است و از سوی دیگر، شاعران جوان دیگری از مسیری تازه به غزل میرسند؛ از مسیر شعر مدرن. غزلسرایان تلاش میکنند اتفاقهای شعر مدرن فارسی را در قالب غزل بیازمایند و با حفظ ماهیت غزل به نو شدن دوباره کمک کنند. خیل تازهٔ غزلسرایان ظهور میکنند و مجموعه غزلهایی منتشر میشود که خبر از ظهور غزلهایی تازه میدهد؛ غزلهایی متفاوت با آنچه پیش از این در شعر فارسی سرودهاند. حالا غزل ادعایی تازه دارد. نهتنها خیلی از ویژگیهای سنتی خود را حفظ کرده بلکه همزمان مدعی است که به همان اندازه پیشرو و ساختارشکنانه است و با جریانهای پیشرو شعر مدرن هماوردی میکند.
در سالهای بعد غزل به اصل خود برمیگردد. تجربههای بسیار را از سر گذرانده است و حالا آرام و رام، ساده و صمیمی، فارغ از پیچیدگیهای زبانی و فرمی بار دیگر برمیآید. غزلسرایان تازه به عموم مخاطبان شعر فارسی نزدیکترند. مخاطبان که انگار گمشدهٔ خویش را دوباره پیدا کرده باشند دفترهای تازه را چون کاغذ زر میخرند تا همچنان مخاطب غزل باشند؛ تا جاودانهترین قالب شعر فارسی بار دیگر جاودانگیاش را به رخ بکشد.