«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم…».
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها به باران/ برسان سلام ما را».
زمانه است که نحوهٔ قرائت شعر را تعیین میکند. اگر به جزوهها و نشریات سیاسی و ادبی دههٔ پنجاه بنگریم یا کتابهای خاطرات مبارزان سالهای پیش از انقلاب را مرور کنیم، شعر «به کجا چنین شتابان» و مجموعهٔ «در کوچه باغهای نشابور» اثر م. سرشک (محمدرضا شفیعیکدکنی) که در سال ۱۳۵۰ منتشر میشود، یکی از شعرهای سیاسی نمونهای دههٔ پنجاه است. اما اکنون وقتی آن را بهعنوان یکی از
عمومیترین نمونههای شعر کوتاه نیمایی، فارغ از زمینههای تاریخی و سیاسی و اجتماعی، میخوانیم شاید وجه سیاسی شعر را درنیابیم.
بر اساس قرائت سیاسی میتوان همهٔ شعرهای شفیعیکدکنی را سیاسی خواند و جنگل و دریا و باران و شب و موج و حتی گَوَن و نسیم را نمادها و نشانههای سیاسی در نظر گرفت، اما بنا بر قرائت متعارف امروزی، شفیعیکدکنی شاعری است طبیعتگرا که همواره طبیعت را دستمایهٔ خلق شعر کرده. شعرهای مشهور او مثل «به کجا چنین شتابان؟» و «غزل برای گل آفتابگردان» یا «ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران» شعرهایی طبیعتگرایانهاند.
از منظری سنتگرایانه، محمدرضا شفیعیکدکنی یکی از نمونههای اعتدال در شعر امروز به شمار میرود. شاعری نیمایی که پیرو مکتب اخوان ثالث است و هیچگاه از چارچوبهای نیمایی-اخوانی عدول نمیکند و به همراه شاعرانی مثل اسماعیل خویی و امیرهوشنگ ابتهاج شکلی از شعر نیمایی را نمایندگی میکند که به پسند عموم مردم بسیار نزدیک است. اما از منظری پیشرو او شاعری محافظهکار بهشمار میآید که در حقیقت از شعر نوقدمایی پیشتر نیامده و مسئلهاش مسئلهٔ انسان امروز نیست و چنانکه دکتر رضا براهنی در همان سالها گفته غزلسرایی است که شعرهای خود را بدون قافیه و به شکل پلکانی مینویسد.
دوگانهٔ محمدرضا شفعیی کدکنی به شعر او محدود نمیشود. او در سالهای جوانی استاد دانشگاه تهران میشود. شاعر جوانی که شعر نو میگوید به جمع استاد بزرگان دانشگاه تهران یعنی سنتگرایانی که همهٔ عمر در شعر نو به دیدهٔ تردید نگریستهاند، راه مییابد و حضور او در اثبات شعر نو در دانشگاه انکارناپذیر است. آنچه او دربارهٔ شعر امروز در کتابهای «ادوار شعر فارسی» و «موسیقی شعر» و «با چراغ و آینه» و… نوشته، هنوز معتبرترین متون دانشگاهی دربارهٔ شعر نو است و جایگزین نیافته. هر چه پیشتر میآییم جایگاه او بهعنوان استاد دانشگاه تهران رفیعتر میشود و در سالهای اخیر گاه شکلی اسطورهای پیدا میکند. نمیتوان جایگاه دانشگاهی او را در اقبال عمومی به شعرهای او بیتأثیر دانست. حتی شاید بتوان گفت که گاه شخصیت دانشگاهی اوست که شعرهایش را پیش میبرد. اما از سوی دیگر، وقتی او بر جای استاد بزرگان مینشیند، کمکم شبیه ایشان محافظهکار میشود و در دیدگاههای خود تجدید نظر میکند، مثلاً در سالهای اخیر آشکارا و پنهان به مخالفت با شعر سپید و هرگونه شعر بدون وزن میپردازد یا حتی به جایی میرسد که نیما را متأثر از خانلری میداند و…
منظومهٔ دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی مجموعهای است از تحلیلها و داوریهای کتبی و شفاهی از شعر کهن فارسی و عرفان خراسانی تا نظریههای صورتگرایان روس و شعر نو که تا زمانی که او مشغول تجدید نظر در دیدگاههای خود است، انتظار هر اتفاق تازهای در آنها غیرمنتظره نیست. در سالهای گذشته، شعرهایی از او به میان عموم مردم راه یافته اما آنچه اکنون میسراید بیشتر الگویی است برای اعتدالگرایان/ محافظهکاران شعر امروز. سالهاست که شعر او تمام شده.