او میآید
و روی صندلی کهنه مینشیند
من برمیگردم تا قرصهایش را بیاورم
و تا برمیگردم، در جای او
یک روزنامهٔ کهنه روی صندلی برجا مانده است
که توی کاغذهای زرد آن اسامی برندگان بلیتهای بختآزمایی را نوشتهاند
و در صفحهٔ ناپدیدشدگان تصویر او را میبینم
که با لباس پیشاهنگی، کنار یک پرچم بلند ایستاده است
و بادهایی که از روی سر او رد میشوند
دیگر خیلی قدیمی و قهوهای شدهاند
دوستداران شعر امروز ایران سالهاست که نام محمدباقر کلاهیاهری را میشنوند و اگر بخت یارشان بوده باشد، گاهی دفتر شعری از او به دستشان رسیده است. کلاهی اهری، شاعر خلوتگزیدهای است که بدون توجه به حلقهها و جریانها و مکتبهای شعر امروز راه خود را رفته و به شاعری صاحبسبک و متشخص تبدیل شده و یکی از ارکان شعر خراسان امروز است. اما شناخت عموم خوانندگان شعر از او، بهرغم دههها حضور در شعر امروز ایران، شایستهٔ بزرگی شعر او نیست و حتی شناخت بسیاری از خوانندگان حرفهای شعر نیز بسیار اندک است. هنوز کسی از دوستداران او یا تحلیلگران و روزنامهنگاران حوزهٔ شعر دستبهکار تدوین کتاب یا شناختنامهای دربارهٔ او نشدهاند. خود شاعر نیز میلی به جلوهٔ بیشتر یا انتشار منظم مجموعهها یا حضور در حلقهها و جلسهها ندارد. هر کدام از دفترهای شعر او را ناشری منتشر کرده و خیلی از آنها بهدرستی در بازار کتاب ایران موجود نیست. عملاً آنچه از او در حافظهٔ شعر امروز مانده شعرهای پراکندهای است که میان مخاطبان حرفهای شعر دستبهدست میشود و ستایشهایی که بیشتر هالهای رازآمیز را دور نام او شکل دادهاند.
مستند «عین غولهای قدیمی» ساختهٔ علیرضا کرمزاده که چند روزی است در وبسایت ویژهٔ نمایش مستندها (هاشور) منتشر شده کوششی است برای ورود به دنیای این شاعر خلوتگزیده. «عین غولهای قدیمی» از طراحیهای کلاهی اهری آغاز میکند که وجه پنهان و کمتر شناختهشدهٔ شخصیت اوست. بعد شاعران خراسان مثل علی عبداللهی، سیدابوطالب مظفری، آرش شفاعی، هادی تقیزاده و دیگران میآیند و دربارهٔ شعر و شخصیت او سخن میگویند و کلاهیاهری نیز در خلال تصویرها و سخنان شاعران، از زندگی خود میگوید.
مسئلهٔ مستندهایی که دربارهٔ شخصیتهای کمتر شناختهشدهتر ساخته میشود، این است که کارگردان میان معرفی شخصیت و انتخاب خطی برای نقب زدن به زندگی و کارنامهٔ او و گفتوگو با دیگران دربارهٔ شخصیت او به ناگزیر سرگردان میشود. انتخاب هر کدام از آنها از سهم بخشهای دیگر میکاهد و کارگردان در رسیدن به هدف که ارائهٔ تصویری نسبتاً جامع به اندازهٔ مستندی خودبسنده باشد، ناکام میماند. پس چارهای ندارد جز اینکه سهمی به همه بدهد و مستند تبدیل به اثری تلفیقی شود که قدری روایت شخصی است و قدری از زبان دیگران و اندکی نیز به جهان او وارد میشود.
«عین غولهای قدیمی» بهعنوان مستندی دربارهٔ شاعری که اطلاعات موجود دربارهٔ او چندان زیاد نیست، برای مخاطبان شعر امروز ایران و دوستداران کلاهی اهری «هدیتی است نه چنان کمبها»، اما سختگیرانه. اگر بخواهیم بنگریم اطلاعات زیادی دربارهٔ شعر محمدباقر کلاهی اهری بهدست نمیدهد و کم به جهان شاعرانهٔ او نزدیک میشود. کسی دربارهٔ تفاوت و تمایز او در شعر امروز ایران سخن نمیگوید، جنبههای زبانی شعر او بررسی نمیشود یا از سیر تطور شعرهای او در نیمقرن گذشته سخن نمیرود.
طرحها و کاریکاتورها تصویر متفاوتی از شخصیت او پیش چشم میگذارد. تبدیل طرحهای او به نماهای متحرک جذابیت ویژهای به مستند بخشیده است، اما از اینها که بگذریم کارکردشان در کلیت مستند زیاد نیست و عملاً وقت مستند را گرفتهاند.
وجه تمایز درخور ستایش اینجاست که برخلاف بسیاری از مستندپرترههایی که دربارهٔ شخصیتها ساخته میشود، شیفتهوار نیست و حاوی انتقادهایی به رفتار و سلوک حرفهای کلاهی اهری است و خوشبختانه کارگردان آنها را از مستند حذف نکرده است.
«عین غولهای قدیمی» قدری زود تمام میشود؛ زودتر از آنکه تماشاگر به دنیای شاعر وارد شود و جهان شاعرانهٔ محمدباقر کلاهی اهری را بشناسد. حتی شمار شعرهایی که در خلال گفتوگوها خوانده میشود نیز کم هست و تصویری که از شاعر بهدست میدهد بیشتر پیرامون او میماند.
بگو تا کوه و ستارهها ما را پاسبانی کنند
بگو تا آب و گل ما را زیور بندند
بگو تا ما را جاویدان سازند این کلمات
و این اصوات مرتب که تو آنها را به زبان میآوری.
در آن رمزی مینهی
بر آن همت میگماری
و آن را به آدمیان میآموزی
با سنگها و ستارگان
به آهوان و شیران و به گاوان هزبر
و به دانهٔ باران که بر زمین میافتد و صدا میکند
و بر زمین که میگوید بازآمدی! مرحبا…
• عنوان نوشته نام مجموعهای از محمدباقر کلاهیاهری است و شعری که در ابتدای نوشته آمده سطرهایی از شعر «بازگشت» او و نام شعر انتهایی «مرحبا» است.