آدمها و اشیای گوناگون در نقاشیهای داوود زندیان کنار هم نشستهاند که هر کدام از زمانی و مکانی آمدهاند و دورهای را به یاد میآورند؛ سربازی تفنگ به دوش، مردی تار به دست، پیرزنی که مشغول دفزدن است، عروس و دامادی که به روبهرو خیرهاند و انگار قرار است برای عکسی آتلیهای آماده شوند، زنی که سیمایی امروزیتر دارد و انگار از نسل امروز به جمع قدیمی اضافه شده و…. اشیای نقاشیهای او نیز همینطورند؛ دوربین فیلمبرداری، چراغ زنبوری، بلندگوی دستی، صندلی لهستانی، قایق بادی، تابلوهای تبلیغاتی کوکاکولا و دیگر نشانهای تجاری، شخصیتهای کارتونی، جعبههای موز، نیمتنهٔ خیاطی، بخاری علاءالدین، رادیوهای ترانزیستوری، میوههایی در پیشدستی، حیوانات کوچک و بزرگ در گوشه و کنار صحنه و… مجموعهٔ اینها ترکیبی غریب خلق میکند که فقط در نقاشیهای داوود زندیان میتوان آنها را دید. اساساً اصلیترین وجهتمایز او در نگاه اول همنشینی اشیا و آدمهای غریب و نامربوط است که بعید بهنظر میرسد در کار هیچ نقاش دیگری کنار هم نشسته باشند.
داوود زندیان در طول سالها کار هنری تجربههای گوناگونی را از سر گذرانده است؛ از نقاشی قهوهخانهای تا نقاشی سردرهای سینما و حتی خطاطی و چاپ به سبک و سیاق سنتی. او هنر را از شکلهای عمومیاش آغاز کرد و پی گرفت. سن و سالی نداشت که نزد محمد فراهانی و حسین همدانی، از آخرین نقاشان قهوهخانهای قاجاری، به شاگردی مشغول شد و در سالهای نوجوانی نخستین کارهای خود را عرضه کرد و در بازار هنر به فروش رساند.
در حقیقت در سالهای کودکی، نوجوانی و جوانی به گونههایی از هنر پرداخت که بیواسطه با مردم سر و کار دارد و عموم مردم مخاطبان آن به شمار میروند.
بعد که نقاشی را به شکل حرفهای پی گرفت، به رئالیسم سوسیالیستی روی آورد که باز هم هنری است که اولویت را به عموم مخاطبان میدهد، اگرچه تجربهٔ حضور او در مقام نقاش حرفهای در سالهای پیش از انقلاب بیشتر به نمایشگاههای گروهی محدود میشود. بعدتر که به اروپا رفت، تلاش کرد مسیر نقاشی را دوباره از آغاز طی کند و نقاشی را بر اساس اصول و سبکها و مکتبهای نقاشی، بهویژه بر اساس آنچه در اروپا رایج است، بیاموزد و واقعاً در سلوک نقاشانهاش شکلهایی مثل پرتره و طبیعت بیجان و منظرهنگاری و… را ماهرانه آموخت.
اما داوود زندیانی که اکنون میشناسیم، یعنی نقاشی که در سالهای اخیر معمولاً سالی یکبار به ایران میآید و نمایشگاه برگزار میکند، با همهٔ تجربههایی که در سلوک نقاشانهاش از سر گذرانده فرق میکند یا به تعبیر دیگر، مجموعهای است از همهٔ تجربههایی که در نیمقرن گذشته انجام داده است و در نقاشیهای خود همهٔ آنها را با هم تلفیق کرده و سبکی خلق کرده است که مختص خود او است و در کارهای نقاشان دیگر نمیتوان دید. بههمآمیختن و کنار هم گذاشتن شخصیتها جهان تازهای خلق میکند و به آنها هویت تازهای میبخشد. علاوه بر این، در تلفیق سبکها و شکلهای گوناگون نقاشی قرائتی چندگانه میتوان از نقاشیهای او بهدست داد.
از یک سو، در نقاشیهای تازهاش ردپای تجربههای او در نقاشی قهوهخانهایـقاجاری و نقاشی از سردر سینما را میتوان دید؛ از این جهت که خیلی از اشیا و آدمها را بهراحتی به تصویر میکشد، یعنی درست به شکلی که در نقاشیهای قاجاری یا سردرهای سینما مرسوم بوده است، فارغ از تکنیکها و دشواریها. از سوی دیگر، نقاشیهای او خیلیوقتها عین نقاشیهایی است که در هنر امروز پاپآرت خوانده میشود، از چیزهایی استفاده میکند که نشانههای پاپآرت به شمار میرود مثل تصویر کردن خنزرپنزرها و اشیای زندگی روزمره. انگار به نوعی دو گونه از هنر را تلفیق کرده و به هم رسانده است. علاوه بر این، بعضی سنتهای فراموششده را نیز احیا کرده است؛ مثل آنچه در حاشیه و گاه متن نقاشیها نوشته و بیشتر از حال نقاش در لحظهٔ خلق اثر خبر میدهد که در نقاشیهای قاجاری یا خوشنویسیها رایج بوده است.
فارغ از اینها، آنچه نقاشیهای او را متمایز میکند نقالی و قصهگویی است که باز هم به سنت نقاشی قاجاریـقهوهخانهای برمیگردد. انتخاب اشیا و آدمها در نقاشیها اتفاقی نیست. هر کدام قصهای دارند و دورهای را یادآور میشوند و نقاش آگاهانه آنها را انتخاب کرده است؛ بهعنوان نمونه نقش آدمهایی که مثل عکسهای دستهجمعی قدیمی نقاشی شدهاند بیشتر از اینکه زیباییشناسانه باشد روایتگرانه است، همچنانکه امروز قصه و خاطره و سابقه پشت عکسهای قدیمی برای ما ارزش و اهمیت بیشتری از خود عکسها دارد. اشیا نیز هر کدام قصهای دارند، بهویژه اشیایی که قدیمیترند و دورهای و تاریخی و سابقهای فراموششده را یادآور میشوند. آدمها و اشیا، از گذشته تا امروز، مربوط و نامربوط، وقتی کنار هم قرار میگیرند هر کدام هویت تازهای مییابند و امکان قرائتها و تأویلهای تازه از آنها، چه مستقلاً و چه در کنار هم، دوچندان میشود. خوشبختانه بومهای بزرگ داوود زندیان برای همهچیز و همهکس جا دارد.
رونق هنرهای تجسمی در سالهای اخیر سبب شده که داوود زندیان نیز مثل خیلی از نقاشانی که سالهای زیادی است در خارج از ایران بهسرمیبرند، سالی یکی-دوبار به ایران بیاید و نمایشگاه برگزار کند. به جرأت میتوان گفت داوود زندیان یکی از متفاوتترینهاست. دوستداران هنرهای تجسمی در ایران در سالهای اخیر نقاشی را کشف کردهاند که روایتگر خاطرههای فراموششده است؛ نقاشی که اگرچه سالهاست در خارج از ایران زندگی میکند، بسیار ایرانی است و خاطرههای سالهای دور و نزدیک از ذهن و جان او پاک نشده است.