فردا که چشم بگشایم
از تپهٔ روبه‎‌‎رو سرازیر خواهی شد به آن‎‌‎سوی دامنه اما
و پنجره‎‌‎ام برای ابد گشوده خواهد ماند
سپیده‌دم
زنبق‎‌‎ها بیدار می‎‌‎شوند غوطه‎‌‎ور در شبنم
و بوی آویشن و بابونه از آغوشم خواهد گریخت
کجای این درهٔ پرسایه خوابیده بودیم
که جز صدای تیهوها
و بوی آویشن بر شانه‎‌‎هایم
چیزی به یاد نمی‎‌‎آورم؟
همیشه دلهرهٔ گم شدنت را داشتم
یقین داشتم وقتی بیدار شوم
تو رفته‎‌‎ای
و زمین دیگرگونه می‎‌‎چرخد
یقین دارم اما که خواب ندیده‎‌‎ام
که تو در کنارم بوده‌ای
که با تو سخن گفته‎‌‎ام
به سایه‌سار دره که رسیده‎‌‎ایم
تو ساقهٔ مرزنگوشی زیر دماغمان گرفته‎‌‎ای
و دیگر
چیزی به یادم نمانده است
هزار فرسنگ راه بریدم
به یک لمحه
صد اسب زیر رانم بخار شدند
تا به چشمه‌سار رسیدم
از دور دیده بودمت
به جامهٔ پریان روستا
و در آب زلال لرزان چشمه که نگریستم
ماهی قرمز شتابناکی به درون بیشه‎‌‎ها خزید
هزار فرسنگ و صد اسب به یک لمحه
خستگی مفرطم از این سفر طولانی است
به یک لمحه
سپیده‎‌‎دم که دیده گشودم
از تپهٔ روبه‎‌‎رو سرازیر شدی
به آن سوی دامنه اما
و پنجره‎‌‎ام
برای همیشه گشوده ماند

کار منوچهر آتشی، کشف شاعران بود؛ کشف استعدادهای جوانی که در شهرستان‎‌‎های دور به‎‌‎سر می‎‌‎برند و رسانه‎‌‎ای ندارند. فرزند خلیج‎‌‎فارس که از خانه‎‌‎اش تا خلیج چند قدم بیشتر فاصله نبود، می‎‌‎رفت و در اعماق دریای شعر غوطه می‎‌‎خورد و مرواریدها را صید می‎‌‎کرد و به بازار شعر می‎‌‎آورد. شاعران بسیاری در سال‎‌‎هایی که او دبیری بخش شعر مجلهٔ تماشا (سروش) را به‎‌‎ عهده داشت، از صفحهٔ او به شعر حرفه‎‌‎ای امروز ایران آمدند.

فراتر از کشف تک‎‌‎چهره‎‌‎های جوان در اقصی‎‌‎نقاط ایران، «موج ناب» نیز برساخته و محصول کشف منوچهر آتشی است. به اینها اضافه کنید انبوه نقدها و نوشته‎‌‎ها و یادداشت‎‌‎های او را بر مجموعه‎‌‎های شعر شاعران جوانی که در سال‎‌‎های دههٔ پنجاه منتشر می‎‌‎شدند. کاشف فروتن شاعران در تحریریهٔ مجله تماشا می‎‌‎نشست و مجموعه‎‌‎ها را مثل صدف می‎‌‎گشود و مرواریدها را از دلشان پیدا می‎‌‎کرد. حتی سال‎‌‎هایی را که از سر اجبار و ناچاری در بوشهر به‌سر می‎‌‎برد و در شرکت گاز کنگان کار می‎‌‎کرد در نشریه‎‌‎ها و مجله‎‌‎های محلی نیز از کشف شاعران و نویسندگان جوان غفلت نکرد.

در سال‎‌‎های دههٔ هفتاد که به تهران بازگشت و بعد که دبیری بخش شعر مجله کارنامه را به‎‌‎عهده گرفت، حکایت تماشا دوباره تکرار شد. خیلی از شاعران سال‎‌‎های اخیر نیز شاعری را از صفحه‎‌‎های شعر او در کارنامه آغاز کردند. با این همه، منوچهر آتشی هیچ‎‌‎گاه حق معلمی خود را به یاد شاعران نمی‎‌‎آورد بلکه چون شاگردی فروتن از ایشان می‎‌‎آموخت.

سیر تحول شعر آتشی از سال‎‌‎های دههٔ سی تا دههٔ هشتاد مدیون آموختن‎‌‎های فروتنانهٔ اوست؛ بی‎‌‎آنکه بخواهد شعر شاعران جوان را به نام خود مصادره کند یا برای هر دورهٔ شعری خود نامی بگذارد یا به نقش خود در تحولات شعر امروز اشاره کند. چنین معلمی در تاریخ شعر امروز کم‎‌‎نظیر است.
منوچهر آتشی در ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درگذشت.

منبع: روزنامه همشهری - ۱ بهمن ۱۳۹۹

پاسخ دهید