نشسته بود و قصهٔ طالب را روایت میکرد. سطر به سطر حکایت عشق طالب و زهره را میگفت و سفر دور و دراز طالب از آمل به هندوستان. در میانههای قصهٔ للِهوا (نیلبک) را دهان میگذاشت و سطرهایی از منظومهٔ طالبا را میخواند. میگفت طالب فراتر از یک قصهٔ عاشقانه است و تبدیل به افسانه شده. بعد نجواهای عاشقانهٔ زهره را در فراق طالب میخواند. از خواندن که بازمیایستاد ادامهٔ قصه را روایت میکرد و میگفت: طالب از افسانه نیز فراتر رفته و به قدیس تبدیل شده. قصهٔ طالب را با قصهٔ یونس پیامبر آمیختهاند و بعد للِهوا میزد و از زبان زهره میخواند که «ماه آسمون طالب ر ندی؟ طالب ر بخرده دریوی ماهی» (ای ماه آسمان، طالب را ندیدی؟ و ماه پاسخ میداد طالب را ماهیان دریاها خوردهاند). از ابتدا تا انتهای روایت طالب نیز اشک میریخت، مثل ابر بهار.
آوازهای موسیقی سنتی مازندران از امیری و کتولی و دیگر آوازهای چوپانی تا نوروزخوانی تا منظومههای جاودانه طالب آملی سینهبهسینه نقل شده و به امروز رسیدهاند. آنچه از سنت گذشته به امروز رسیده، معمولاً درهم آمیخته است و درهم خوانده میشود، تمایز میان موسیقیهای سوگ و شادی را که کنار بگذاریم که طبیعتاً تمایز بدیهی است و هر خنیاگری قدرت تمییز آنها را از یکدیگر دارد، بقیه آوازها مثل طالبا، امیری، کتولی، علیعلیجان و… همراه با هم خوانده میشده، چرا که شاید خوانندگان سنتی گاه قدرت تمییز آنها را از هم نداشتهاند.
از سوی دیگر، خوانندگان سنتی همواره سازی در دست داشتهاند و همزمان که ساز میزدند، آواز هم میخواندند. آنها اغلب به سنت موسیقی قدیم ارکسترها و گروههایی تکنفره بودهاند، همچنانکه هنوز خوانندگان موسیقی نواحی ایران مثل موسیقی خراسان بر همین مدار مشی میکنند. گروهنوازی بهمعنای رایج امروز کمتر معنی داشته است. موسیقی اغلب با حداقل سازها و افراد و شعرهایی که از گذشتهها رسیده، اجرا میشده است.
در سالهای دههٔ شصت و هفتاد کوششهایی برای پژوهش و دستهبندی و سازبندی و تنظیم دوبارهٔ آثار موسیقی سنتی مازندران انجام گرفت. کوششهای پژوهشی ساسان فاطمی و جهانگیر نصری اشرفی و هوشنگ جاوید و تلاش محمدرضا درویشی برای تنظیم و سازبندی و اجراهای دوبارهٔ نواهای قدیمی موسیقی مازندران سبب شد که شنوندگان و علاقهمندان موسیقی نواحی ایران با مجموعه تازهای از موسیقی سنتی مازندران مواجه شوند.
کارهای کسانی مثل محمدرضا درویشی راه را برای خوانندگان موسیقی سنتی مازندران باز کرد و الگویی تازه پیش روی آنها گذاشت. در این میان ابوالحسن خوشرو بهدلیل ویژگیهایی از دیگر خوانندگان موسیقی مازندران متمایز میشد. او هم سنت موسیقی مازندرانی را سینهبهسینه از گذشتگان آموخته بود و هم با تحصیل در هنرستان موسیقی، موسیقی امروز را میشناخت. پس یکی از مناسبترین خوانندهها برای اجراها و تنظیمهای تازه بود چرا که میتوانست در چارچوبهای امروزی و به شیوهای قاعدهمند بخواند.
در عین حال، کسی مثل ابوالحسن خوشرو میتوانست آهنگسازی کند و نواها و آوازهای قدیمی را در قالب موسیقی امروز با سازبندیهای تازه بهدست دهد. کوششهای او و دیگرانی مثل زندهیاد احمد محسنپور که در قالب موسیقی در آلبومهایی مثل «شوار»، «آفتاب ته»، «نرگیسجار» ارائه شده، نمونههایی درخشان از روایتهای امروزی از موسیقی سنتی نواحی ایران به شمار میروند.
علاوه بر این، او سنت نقالی را نیز بهدرستی آموخته بود. اما چیزهایی را که از گذشتگان به او رسیده بود با مستندها و منابع پژوهشی تطبیق میداد تا روایتی یکدست و بسامان و عاری از پیرایهها از منظومههای گذشته بهدست دهد. مثلاً آنچه او از منظومهٔ طالبا روایت میکرد که شرحش در ابتدای نوشته گذشت، جامعی بود از آنچه سینهبهسینه شنیده بود و بعد با روایتهای مستند دربارهٔ زندگی طالب آملی تطبیق داده بود و میتوانست آن را به شکل منظومهای کامل روایت کند.
او همین رویکرد را دربارهٔ منظومهٔ مهجورتر «هژبرخوانی» که شرح کشتهشدن هژبرسلطان فرزند امیرمؤید سوادکوهی است نیز در پیش گرفت و در نهایت آلبوم هژبرخوانی را ارائه کرد که یکی از کاملترین آلبومهای موسیقی مازندران و بیتردید کاملترین اثر ابوالحسن خوشرو است. کوششی است برای ساماندهی و گردآوری و تدوین دوباره و روایت موسیقایی قصهای قدیمی که به بهترین شکل اجرا شده است.
ابوالحسن خوشرو خیلی زود موسیقی را آغاز کرد. از خانوادهای اهل موسیقی میآمد و از کودکی لَلِهوا و آواز مازندرانی را آموخته بود. از قائمشهر به تهران رفت تا در هنرستان موسیقی تحصیل کند. هنوز بیست سال نداشت که گروه موسیقی خود را به همراه برادرانش (فرجالله و عبدالله) و احمد محسنپور تشکیل داد. بیش از نجاه سال از عمر هفتادوسهسالهاش را بهطور حرفهای به خواندن و ساز زدن گذراند و کارنامهای پر برگ و بار در موسیقی مازندرانی دارد. تنها شماری از کارهای او به شکل آلبوم ارائه شدهاند و بسیاری از آنها باید گردآوری و منتشر شوند.
سالهای آخر را گرفتار سرطان بود اما تلاش کرد که با انگیزهای دوچندان همهٔ کارهای گذشتهاش را در مناسبتها و تجلیلها و برنامههایی که دوستداران موسیقی مازندران به پاس کوششهای او برگزار میکردند، دوباره اجرا کند. صحنههای اجرای او در دو-سه سال اخیر به لطف شبکههای اجتماعی بسیار دستبهدست گشت و خیلیها به تماشای آنها نشستند؛ آخرین کوششهای خنیاگری که میکوشد تا نفس باقی است، بخواند و همه توان خود را در روزهای بیماری و ناتوانی به حنجره میآورد و مثل گذشته تحریر میزد و میخواند و مثل گذشته اشک میریخت، چون ابر بهار. این بار شنوندهها و دوستداران او نیز اشک میریختند.