ساعت ۲ بامداد چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۳۸ نیما یوشیج بر اثر ذات‌الریه در ۶۲ سالگی زندگی را بدرود می‌گوید. روز بعد پیکر او در امامزاده عبدالله شهرری به خاک سپرده می‌شود.
سیروس طاهباز می‌نویسد: «(پنجشنبه ۱۴ دی‌ماه ۱۳۳۸) صبح خودم را به مسجد قائم در خیابان سعدی شمالی رساندم. هوا سرد بود و دانه‌های ریز برف می‌بارید… تعداد وداع‌کنندگان به ۵۰ تن هم نمی‌رسیدند. من فقط خلیلی ملکی و جلال آل‌احمد و نصرت رحمانی را می‌شناختم. جز عالیه خانم و چند خانم مسن دیگر، خانمی سراپا سیاه‌پوش هم بود که بعدها فهمیدم فروغ فرخزاد است». سیاوش کسرایی، امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)، احمد شاملو و احمدرضا احمدی نیز دیگر شاعران حاضر در تشییع نیما بوده‌اند.
شمار تشییع‌کنندگان نیما اندک است. رسانه‌های عمومی چیز زیادی از درگذشت او نمی‌نویسند. تنها گزارش باقی‌مانده گزارشی است بدون نام که در اطلاعات هفتگی منتشر می‌شود با عنوان «شعر نو روبان سیاه بسته است».

نیما در یکی از نامه‌های خود نوشته بود: «من کاملاً به موفقیت خود امیدوارم و پیش چشم می‌بینم آینده‌ای را که با موی سفید و قیافه پیری، اطفال هدایت‌شده مملکت گرداگرد مرا گرفته‌اند و مردم با روی بشّاش به من و مقدار خدمت و زحمت من نگاه می‌کنند». او در زمان حیات خود موفق شده بود نام خود را به ‌عنوان پیشوای شعر نو ثبت کند. پیروانی از میان نخبگان و شاعران جوان پیدا کرده بود که مرجعیت و استادی او را قبول داشتند و سبک او را در شعر ادامه دادند. اما عمر نیما آن‌قدر دراز نبود که اقبال عمومی مردم به شعرهای خود را ببیند. با این همه او همواره به راهی که آغاز کرده بود، باور داشت و می‌دانست «آنکه غربال به‌دست دارد، از عقب کاروان می‌آید» و می‌دانست روزی خواهد رسید که مجسمه او را خواهند ساخت.
نیما دکتر محمد معین و بعد ابوالقاسم جنتی عطایی و جلال آل‌احمد را به شرطی که هر دو با هم باشند، متولی انتشار آثار خود کرده بود. اما عملاً کسی که متولی انتشار آثار نیما می‌شود، سیروس طاهباز است که ۲ سال پس از درگذشت نیما کوشش برای گردآوری و تصحیح آثار او را آغاز و همه عمر را وقف گردآوری و تصحیح و انتشار شعرها و نوشته‌های نیما می‌کند. هر چه پیش‌تر می‌آییم، ‌ارزش و اهمیت کار نیما بیش‌تر معلوم می‌شود. زمانه، چنان‌که نیما پیش‌بینی کرده است، کار خود را می‌کند و سکه شعر نو به نام نیما یوشیج ضرب می‌شود و هیچ‌گاه از رونق نمی‌افتد.

نیما وصیت کرده بود که پیکر او در یوش دفن ‌شود. پیکر به ‌طور موقتی در امامزاده عبدالله دفن می‌شود. سال‌ها می‌گذرد و وصیت نیما زمین می‌ماند. سرانجام گروهی از دوستداران و بستگان او مسئول انتقال کالبد نیما به یوش می‌شوند. پیکر نیما در ۲۵ شهریور از تالار وحدت تهران تشییع می‌شود. شراگیم تنها فرزند نیما برای تشییع پدر به ایران می‌آید. در ۲۶ شهریور ۱۳۷۲ نیما در خانه پدری‌اش در یوش به خاک سپرده می‌شود. دیگر شمار تشییع‌کنندگان اندک نیست، هم تالار وحدت آکنده از جمعیت است و هم کوچه‌های سنگلاخی روستای ییلاقی دورافتاده‌ای به نام یوش که نام نیما آنجا را جاودانه کرده است.

پاسخ دهید