غربت، همزاد فرزندان خانوادهٔ بزرگ زبان فارسی بوده است. کسانی که سالها به یک زبان سخن میگفتند و در یک جغرافیا میزیستند، در یکی دو قرن اخیر به لطف مرزبندیهای جدید از هم دور افتادند و ذیل جغرافیا و حاکمیت و فرهنگی متفاوت روزگار گذراندند. چنانکه محمدکاظم کاظمی سروده است: «شمشیر روی نقشهٔ جغرافیا دوید / اینسان برای ما و تو میهن درست شد».
غربت فرزندان تاجیکستان دوچندان بوده است؛ چه در سالهای حکومت شوروی خطشان نیز تغییر کرد و هنوز هم به زبان فارسی سخن میگویند اما به خط سیریلیک مینویسند.
در ایران از پیشگامان ادبیات تاجیکستان صدرالدین عینی را میشناسیم که گاهی کتابهای او در فاصلههای زمانی چنددهساله منتشر شده است (نشر نو اخیراً کتاب سودخور او را منتشر کرده است) و ابوالقاسم لاهوتی، شاعر نوگرای ایرانی، که بیشتر سالهای عمر را آنجا گذراند. از میان شاعران تاجیکستان نیز گلرخسار صفیاِوا و زندهیاد محمدعلی عجمی را میشناسیم و بس.
شاعران و نویسندگان تاجیکستان برخلاف نویسندگان و شاعران افغانستان که بیشترشان سالهایی را در ایران زندگی کردهاند، به لحاظ جغرافیایی دورتر از ایران بودهاند و آثارشان کمتر به ایران رسیده است.
در سالهای پس از استقلال تاجیکستان کوششهایی برای معرفی ادبیات تاجیکستان به مخاطبان ایرانی انجام شده است. مثلاً «رودکی» که مجلهٔ رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دوشنبه است، در سالهای گذشته ویژهنامههایی برای شعر و داستان تدارک دیده که «هدیتی است نه چنان کمبها» و نمونههایی از شعرها و داستانهای تاجیکها را میتوان در آنجا خواند. به مدد گسترش فضای مجازی، شماری از داستانهای نویسندگان تاجیکستان، بیشتر به همت شهزاده سمرقندی، در فضای مجازی نیز منتشر شده است. تبدیل یا ترجمهً داستان از خط سیریلیک به خط فارسی کار انتشار داستانها را همواره دشوار کرده است.
بهمنیار امینی درگذشت؛ نویسندهای ارجمند که از مهمترین داستاننویسان حال حاضر تاجیکستان بود. او را گابریل گارسیا مارکز تاجیکستان میخواندند. داستانهای او از داستانهای نمونهای ادبیات تاجیکستان است که آنچه را بر ملت تاجیکستان در صد سال اخیر گذشته است، روایت میکند؛ مردمی که مجبورند تحت سلطهٔ حاکمیتی بیگانه با فرهنگ و گذشتهٔ خود زندگی کنند و به مرور گذشتههای خود را فراموش میکنند.
بهمنیار امینی در سال ۱۹۵۴ در پنجکنت (زادگاه رودکی، شاعر بزرگ فارسی)، در شمال تاجیکستان، به دنیا آمد. در دانشگاه ملی تاجیکستان زبان عربی خواند و در سالهای حکومت شوروی دو سال را در لیبی بهعنوان مترجم مشغول به کار بود. او به هنگام جنگ داخلی تاجیکستان به پنجکنت برگشت و ده سال از زندگی را آنجا گذراند. بعدها به اصرار دوستان دوباره به دوشنبه آمد و در نشریههای دوشنبه مثل «مدنیت تاجیکستان»، «ادبیات و صنعت» و «صدای شرق» کار کرد و سالهایی را معاون سردبیر مجلهٔ ادبی «صدای شرق» بود؛ هرچند همواره خود را روستایی میدانست.
بهمنیار عضو اتحادیه نویسندگان تاجیکستان بود و جایزه صدرالدین عینی را که معتبرترین جایزه ادبی تاجیکستان است، از آنِ خود کرده بود.
مجموعه داستانهای «عشق صیاد» (۱۹۸۴)، «اسب آبی» (۱۹۸۸)، «دود حسرت»(۱۹۹۳)، «زرینه زرنگار» (۱۹۹۷) و رمانهای «سرمد دِه» (۲۰۰۲) و «شاهنشاه» (۲۰۰۷) ازجمله کتابهای بهمنیار است.
به گفتهٔ شهزاده سمرقندی «بهمنیار و محمدزمان صالح در نیمه دوم دههٔ هشتاد میلادی سبک جدیدی از نثرنویسی را معرفی کردند که به خوانندهٔ تاجیک آن سالها که از رئالیسم سوسیالیستی خسته و تشنه نوآوری بود، روحیه و امید تازه بخشیدند و در مدت کوتاه شهرتی فراتر از مرزهای تاجیکستان شوروی پیدا کردند».
«سرمد ده» مشهورترین رمان اوست که به فارسی و انگلیسی و روسی نیز منتشر شده است. خوشبختانه نسخهٔ صوتی رمان نیز در فضای مجازی موجود است. او در سالهای اخیر مشغول نوشتن رمان «غوتیخ» (کوه یخ) بود.
بهمنیار امینی سهشنبه بیستم آبان، در ۶۶سالگی، در آپارتمان خود در دوشنبه درگذشت.
آنچه میخوانید چند سطری از داستان «دانه در دستاس» است که در ویژهنامهٔ داستان تاجیکستان مجله «رودکی» منتشر شده: