رونق مستندسازی و اقبال به جشنوارهٔ سینما حقیقت سبب شده است که بسیاری به فکر تهیهٔ مستند از شخصیتهای گمنام و آشنای سالهای دور و نزدیک بیفتند. سالهای اخیر سالهای رواج مستند پرتره است. در جشنوارهٔ سینما حقیقت شاهد مستندهای بسیاری از شخصیتهای تأثیرگذار معاصر بودهایم، از شخصیتهای سیاسی و تاریخی تا شخصیتهای علمی و فرهنگی و کارآفرینان تا فعالان محیط زیست. اما وقتی مستندهایی مثل مستند دکتر حسن انوری یا دکتر محسن نوربخش یا مجموعه مستندهای کارستان را کنار هم میگذاریم به این نتیجه میرسیم که مستندسازان اغلب به ساختن فیلمی بسنده کردهاند که هدف سرمایهگذاران و تهیهکنندگان را برآورده سازند و در عین حال ادای دینی باشد به شخصیتهایی که هر کدام کاری کردهاند و در ایران امروز تأثیرگذار بودهاند. برخی از این مستندها قدری از لحاظ فنی بهترند و بعضی دیگر مستندهای تلویزیونی به شمار میروند که طبق معمول پیش میروند، اما شمار اندکی از این مستندها مسئلهمحور و چالشبرانگیزند و سیمای تازهای از این شخصیتها به دست میدهند.
در میان انبوه مستندهای پرتره یکی-دو مستند هم سهم ایرانشناسان و مستشرقان شده است. مسعود طاهری مستندسازی است که ظاهراً ساخت مستند از مستشرقان را در دستور کار خود قرار داده است. او سال گذشته در مستند شرقی به زندگی توشیهیکو ایزوتسو پرداخته بود و امسال مستند مستشرق را دربارهٔ زندگی هانری کربَن به جشنواره سینما حقیقت آورد. جای خوشحالی است که مستند پرترههای ایرانی در حوزهٔ مستشرقان و ایرانشناسان از تأثیرگذارترین و نامآشناترین شخصیتها آغاز شده است.
روایت ایرانیان از هانری کربن در طول این سالها، بدون ارجاع مستقیم به آثار او و بیشتر بر اساس گفتهها، شنیدهها و مشاهدات، اغلب سیاه یا سفید بوده است. استادان فلسفهٔ ایرانی سالها در ستایش او سخن گفته و او را احیاگر فلسفهٔ اسلامی در مغربزمین دانستهاند، ساعتها دربارهٔ اهمیت دیدارها و گفتوگوهای او و علامه طباطبایی گفتهاند و ماجراهای گاه غریبی دربارهٔ او نقل کردهاند. در مقابل کسانی نیز بودهاند مثل زندهیاد دکتر مهدی حائری یزدی که میگفتند او فلسفهٔ اسلامی را به چیزی در حد فلسفههای عامهپسند تقلیل داده است.
مستند مستشرق میتوانست تصویر رایجی از هانری کربن را تکرار کند، سراغ استادانی برود که سالهاست خاطرههایی از هانری کربن را با آب و تاب و اطناب نقل میکنند، یکی-دو پرسش و چالش صوری برای مستند دست و پا کند و ماجرا را به سامان برساند. اما او تلاش کرده است همهٔ پرسشهای حول شخصیت و دیدگاههای هانری کربن را مطرح کند. البته ابتدا دربارهٔ جایگاه و ارزش هانری کربن سخن میگوید و پس از اثبات برادری خود به پرسشهای بحثبرانگیز دربارهٔ کربن نیز میپردازد: آیا روایت هانری کربن از تشیع روایتی باطنی است و بیشتر از شیعهٔ اثنیعشری به اسماعیلیه نزدیک است؟ پیشفرضهای پدیدارشناسانهٔ او چه تأثیری در نحوهٔ مواجههٔ او با عرفان ایرانی- اسلامی داشته است؟ آیا روایت او از سهروردی و ابنعربی روایتی اغراقآمیز است که بیشتر کسانی را مجذوب میکند که در پی روایتی سطحی و توریستی از عرفان اسلامیاند؟ آیا کربن مثل بسیاری دیگر از مستشرقان و به جز علاقههای شخصی خود مأموریتهای دیگری نیز در ایران داشت؟ آیا او، چنانکه در برخی قرائتهای جاافتاده، متفکری امام زمانی است یا به شیخیه و بابیه تمایل بیشتری داشته است؟ پاسخ به همهٔ این پرسشها در یک مستند دشوار است، خاصه اینکه مستندساز باید روایتی از زندگی او را نیز ارائه کند. تردیدی نیست که برای طرح هر کدام از این پرسشها و رسیدن به چند جمله که بتواند چالش برانگیزد و تماشاگران را به پاسخ رهنمون کند، دهها ساعت گفتوگو لازم است.
وجه تمایز اصلی مستند «مستشرق» آنجاست که سراغ شخصیتهای تکراری نمیرود که حرفهای همیشگی را بشنود. استادان فرانسوی، دوستان و همکاران کربن مثل یان ریشار و کریستین ژامبه اصلیترین راویان مستند هستند و دنیل پرو، کربنشناس جوان فرانسوی که به خوبی زندگی و دیدگاههای کربن را کاویده است. از میان استادان ایرانی کسانی مثل کریم مجتهدی، داریوش شایگان، سیدحسین نصر، حسن سیدعرب و انشاءالله رحمتی، مترجم مهمترین آثار کربن به فارسی حضور دارند، اما اصل حرفها را استادان جوانی مثل بهمن ذکیپور و علیرضا ساعتی میزند یا از دیگر استادان ایرانی سراغ محمدعلی امیرمعزی، جانشین کربن در سوربن میرود.
کارگردان در جستوجوی خاستگاه فکری هانری کربن به حلقهٔ ارانوس میرسد و همکاران فرانسوی کربن تأثیر این حلقه را در شکلگیری دیدگاههای کربن میگویند. «مستشرق» تکرار مکررات و شرح اغراقآمیز دیدارهای کربن و علامه طباطبایی نیست؛ هرچند به آنها میپردازد. «مستشرق» باورهای عمومی پذیرفتهشده در میان اهل فلسفه را زیر سؤال میبرد. یان ریشار، رئیس فعلی ایرانشناسی دانشگاه سوربن میگوید: کربن و نصر رابطهٔ خوبی نداشتند یا دنیل پرو صراحتاً میگوید که کربن در سالهای آخر به حلقههای فراماسونری پاریس رفتوآمد میکرد.
نتیجهٔ همهٔ کوششهای مسعود طاهری مستندی است چالشبرانگیز و مسئلهمحور که بدون زیر سؤال بردن جایگاه و ارزشهای کربن، روایتی نزدیک به واقع از او به دست میدهد.
فیلم با مرگ هانری کربن تمام میشود. مرگ او در پاییز ۱۳۵۷ دو روز پس از ورود امام خمینی(ره) به نوفل لوشاتو اتفاق میافتد. برای کربندوستان که عاشق تأویلهای نمادین و باطنیاند، این آمدن و رفتن معنایی نمادین دارد. دو شخصیتی که نماد دو قرائت از اسلام در دورهٔ معاصرند و در یک اقلیم نمیگنجند؛ اسلام انقلابی و اسلام باطنی که در نهایت یکی بر دیگری غلبه میکند و با آمدن یکی موعد رفتن دیگری است. «مستشرق» در نهایت با پرسشی چالشبرانگیزتر به پایان میرسد. کسی که دیدگاههای او نمونهای از اسلام باطنی برای دورهٔ پهلوی بوده است چگونه میتواند در سالهای پس از انقلاب اسلامی نیز ادامه حیات دهد و بهعنوان یک اندیشمند ارج گزارده شود؟