از خیابان سپند تهران که رد شوید در حد فاصل خیابان نجاتاللهی (ویلا) و سپهبد قرنی واحد بزرگی با دیوارهای شیشهای در طبقهٔ اول یک مجتمع خودنمایی میکنند. از همان خیابان که نگاهی بیندازید نقاشیهای بزرگی که بر دیوارها نصب شده است توجه هر رهگذری را جلب میکند.
واحد شیشهای بنیاد لاجوردی این روزها میزبان نقاشیهای بابک اطمینانی است. بابک اطمینانی، نقاشی است که پس از چند سال تجربهٔ هنری در ایران در دههٔ پنجاه ابتدا به انگلستان و سپس به آمریکا رفته و نقاشی را به شکل آکادمیک در کالج هنرهای کالیفرنیا در اوکلند آموخته است. وی از دههٔ هفتاد به ایران برگشته و نمایشگاههای متعددی را برپا کرده و سالهاست که به تدریس نقاشی در گروه نقاشی دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه آزاد و دانشکدههای دیگر هنری مشغول است.
این نمایشگاه در حقیقت مروری است بر زندگی و آثار اطمینانی. برای همین تصویرهایی از نقاشیهای او در دورههای مختلف و روایتی از زندگی و تجربههای دیگر هنری او نیز به نمایش درآمده است.
اطمینانی یکی از متفاوتترین نقاشان معاصر ایران است که فارغ از جریانهای رایج هنری راه خودش را رفته و در نقاشی به بیانی مخصوص به خود رسیده است. یکی از اصلیترین ویژگیهایی که در کارهای بابک اطمینانی جلب توجه میکند رنگ است. او یکی از برجستهترین نقاشان ایرانی است که همواره به ماهیت رنگ توجه نشان داده و از خود رنگ استفاده کرده است. او دربارهٔ ارزش و اهمیت رنگ در کارهایش میگوید: «رنگ همیشه برایم جذاب بوده و موضوعیت داشته است. از دورهٔ دانشجویی بیمحابا از رنگ استفاده کردهام. به جز یک دورهٔ خاکستری همواره رنگ در کارهایم بوده است. زمانی جرم رنگ برایم اهمیت داشته و در نقاشیهایم به جرم رنگ توجه پیدا کردهام و در دورههای بعد به فام یا رنگمایه.»
نقاشیهای بابک اطمینانی گونهٔ خاصی از نقاشی در ایران است. کارهایش از یک جهت به نقاشی انتزاعی نزدیک است اما در عین حال نشانههایی هست که کارهایش را از نقاشی انتزاعی صرف متمایز میکند، مثلاً همواره نقاشیهایش چیزی بهعنوان کانون و مرکز دیده میشود. بابک اطمینانی در اینباره میگوید: «من نقاش انتزاعی نیستم. یعنی در حقیقت نه نقاش فیگوراتیو هستم و نه نقاش انتزاعی. نقاشی من نوعی مجسمهسازی است و توجه در آن به اصالت ماده (متریال) است منتها به جای مجسمه سطح بوم را برای این کار انتخاب کردهام. توجه من در نقاشی به طبیعت است و نیروهایی که طبیعت را شکل میدهد، مثل میدان مغناطیسی.»
یکی از دیگر ویژگیهای این نمایشگاه نوشتههایی است که در کنار نقاشیها آمده است. جملههایی شاعرانه که هر کدام شرحی است در حال و هوای نقاشیها، جملههایی مثل«و من این دشت را درمینوردم در خموشی و در سکوت…». اطمینانی دربارهٔ این جملهها میگوید: «این نمایشگاه به مناسبت رونمایی از کتاب مجموعه نقاشیهای من برگزار شد. بنیاد اطمینانی گزیدهٔ آثار مرا در یک کتاب منتشر کرده و این نمایشگاه هم در واقع مینیاتوری است از این کتاب.
کتاب مروری است بر مجموعهٔ کارهای من، در عین حال مروری بر زندگی هنری و دورههای مختلف نقاشیهای من نیز هست. در کنار تصویر کارهای من در کتاب جملههایی نیز آمده است. برای همین این جملهها را در نمایشگاه نیز آوردیم و بر دیوارها نوشتیم تا مخاطب بخشی از آنچه در کتاب آمده را در نمایشگاه نیز ببیند.» اما استفاده از نوشتهها در کنار نقاشی یا آثار هنری دیگر توجه مخاطب را از خود اثر پرت میکند، بسیاری گمان میکنند که این کارها توضیح نقاشیهاست و توجهشان به شرح و تفسیر این جملهها و ارتباطشان با نقاشیها پرت میشود. اما اطمینانی میگوید: «هدف من از این نوشتهها توضیح نقاشیها نبوده است، بلکه اینها بیشتر از آنکه توضیح آثار باشد، توضیح هنرمند است».