ذکر بسیاری از نوگرایان و سنتگرایان رفته است به جز ابوالقاسم لاهوتی که تنها در بحث نقش ترجمهٔ شعرهای اروپایی در شکلگیری شعر نو فارسی نام او به اختصار گذشت.
ابوالقاسم لاهوتی که فرزند میرزا احمد الهامی کرمانشاهی است از شعر سنتی آغاز میکند و پیش از آغاز جریانهای نوگرا، شعرهایی میگوید که تا امروز ماندگار شدهاند:
بلبل از کنج قفس چون نظر افتد به منش
درد من داند و نالد به فراق وطنش
جان به قربان شهیدی که پس از کشته شدن
غسلش از خون بود و گرد غریبی وطنش
اما او که چند زبان میداند، در سفرهای بسیار خود در شهرهای ایران و سایر کشورها با ادبیات نوگرا آشنا میشود. لاهوتی است که «سنگر خونین» ویکتور هوگو را به فارسی برمیگرداند تا یکی از نخستین نمونهها را از ترجمهٔ شعر جدید بهدست دهد.
ابوالقاسم لاهوتی مثل بسیاری از متجددان ایرانی در سالهای پایانی قرن گذشته و آغاز قرن جدید شیفتهٔ انقلاب اکتبر شوروی است و دلسپردهٔ کمونیسم. سالهایی که هنوز جوان است و شاعری و نوگرایی توأمان در نهایت کمال دارد، حتی اگر بخواهد شعرهای کمونیستی بگوید نتیجهاش شعری مثل «وحدت و تشکیلات» میشود که یکی از نخستین نمونههای شعر نو است:
ز سواران مسلح یکی آمد به سخن
که دلش سوخت به او
ـ آخر ای شخص گنهکار (چنین گفت به وی)
«گنهت چیست؟ بگو»
بندی از لفظ گنهکار برآشفت به وی
گفت: «ای مرد نکو
گنهم اینکه من از عائله رنجبرم
حرف من اینکه چرا کوشش و زحمت از ماست
حاصلش از دگران؟…»
۷۰ سال زندگی ابوالقاسم لاهوتی آکنده از اتفاقهای سیاسی و ادبی در ایران و شوروی است. لاهوتی که حکم اعدام او صادر شده در سال ۱۳۰۰ به شوروی میگریزد. نیمهٔ دوم عمر را در مسکو و دیگر شهرهای جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی، از دوشنبه و تاشکند تا لنینآباد و استالینآباد، میگذراند. مقام و مرتبهٔ او در حکومت کمونیستی و دولت استالین بسیار بالا میرود، آنقدر که هنوز هم برای همهٔ کسانی که سودای کمونیسم در سر داشتهاند، رشکانگیز است.
ابوالقاسم لاهوتی شخصیتی است که دو وطن دارد: ایران و تاجیکستان. در ایران بیشتر او را بهعنوان یکی از نخستین شاعران نوگرا میشناسند، اما در جمهوری تاجیکستان مقام و منزلتی دارد که تا امروز هم مخدوش نشده است. او و صدرالدین عینی از بنیانگذاران ادبیات امروز تاجیکستان به شمار میروند. مکانهای فرهنگی بسیاری در تاجیکستان به نام او است.
هر چه شیفتگی ابوالقاسم لاهوتی به کمونیسم بیشتر میشود، شعر او نیز بیشتر فدای مرام و اندیشه کمونیستی میشود. شعرهای کمونیستی او شعارزدهاند و در بیشتر سطرها، به بیان مستقیم، در خدمت کمونیسم قرار دارند.شاعر گاه برای گنجاندن اصطلاحات کمونیستی که معادل فارسی ندارند، حتی با وزن عروضی نیز متساهلانه برخورد میکند.
به جای بند و زندان باغ و گل داد
به فرزندی هزاران کامسومول داد
به این شیران پیر از قدردانی
تو همای کامسومول کن مهربانی
یا
کامسومول دید و پیونر همهجا گشته روان
کارگرها به قطار.
پیر صدساله تو گویی که ز نو گشت جوان
چون بدید آن آثار
خندهای کرد و چنین گفت: «نه!… زندهست لنین!»
ابوالقاسم لاهوتی در این شعرها فرسنگها از شاعر نوگرایی که نخستین شعرهای نوگرایانه را به فارسی سروده است، فاصله دارد.