جای برنده و بازنده کجا معلوم میشود؟ چرا بعضی برندهاند و بعضی بازنده؟ قسمت ازلی است و در دایرهٔ تقدیر، نقشها معلوم شده یا به چگونگی مواجهه با آنچه تقدیر به نظر میرسد، برمیگردد؟
غریبهای را میبینی و نگاهت با او تلاقی میکند؛ غریبهای که میتوانستی مثل رهگذری از کنار او بگذری و درست در لحظهای که به محاذات هم قرار میگیرید حادثهای اتفاق میافتد و پیوند شکل میگیرد.
سکانسهای بعد مثل قصهای که در رؤیا میگذرد، پیدرپی اتفاق میافتد. بخت یار است و ایام به کام و ماجرا آنقدر خوب پیش میرود که حتی دوربین از خیلی از اتفاقها جا میماند.
رابطهٔ بعدی خیلی بعیدتر شکل میگیرد، دو آدم بر اثر یک اشتباه با هم آشنا میشوند؛ اشتباهی مضحک که محصول شیطنت شخص ثالث است؛ رابطهای که در نگاه نخست عبث و بیآینده بهنظر میرسد اما انگار برندههای بزرگ از گروه بازندهها میآیند و قرار نیست کسی که خوب آغاز کرده و همهچیز مطابق خواستهٔ او پیش میرود نهایتاً برنده از بازی بیرون بیاید.
«نزدیکتر» بازی رابطههاست، تلاقی رابطههایی که توالی اتفاقهای خوب و بد آنها را به هم پیوند میدهد و تبدیل میشوند به رابطههایی درهمتنیده که تفکیکشان از هم دشوار مینماید و نقطهٔ شروع و اوج و فرودشان به هم میریزد.
نزدیکتر، حکایت فرازها و فرودها و نیرنگها و فریبها و شیطنتها و سرگرمکردنها و پیروزیها و شکستهاست. حکایت همهٔ حقههایی که ممکن است آدمها برای رسیدن به پیروزی بهکار ببرند. دروغ میتواند کشنده باشد و کسی را به قعر چاه بیندازد اما انگار به کشندگی حقیقت نیست. فریب هم میتواند مرگبار باشد اما همهٔ تهدیدها میتواند به فرصت تبدیل شود اگر و فقط اگر بازیگر دریابد که مشغول بازی است و میتواند سرنوشت بازی را عوض کند.
نزدیکتر بیشتر از اینکه عاشقانه باشد، شبیه بازی است، برای من مثل «بیلیاردباز» رابرت راسن است. هر دو را میتوان بارها تماشا کرد. جوجه را آخر پاییز میشمارند و در پایان بازی دست یک نفر بهعنوان برنده بالا میرود و برنده کسی است که قاعدهٔ بازی را بلد است. کسی است که بیشتر صبر میکند؛ آنقدر که رقیب را از میدان به در کند. برنده کسی است که به قول گزارشگرها شخصیت برنده را دارد نه کسی که گل اول را میزند یا بهتر بازی میکند.
ذخیرهها: درخشش ابدی ذهن پاک (چارلی کافمن و میشل گندری). کاپوتی (بنت میلر). بازگشت (آندره زویاگینتسف)