نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران تصویری کلی از وضعیت جریانها و گروههای ادبی بهدست میدهد. شمار قابلتوجهی از دعوتشدگان را شاعران تشکیل میدهند. در یکسو شاعران سنتی نشستهاند مثل پژمان بختیاری، ذبیح بهروز، ابوالقاسم حالت، ابوتراب جلی، عباس فرات، مهدی حمیدی شیرازی، رعدی آذرخشی، محمدحسین شهریار، احمد گلچینمعانی، ژاله اصفهانی و… و در سوی دیگر شاعران و ادیبان دانشگاهی مثل ملکالشعرای بهار، بدیعالزمان فروزانفر، علیاصغر حکمت، محمد پروین گنابادی، پرویز ناتلخانلری و حبیب یغمایی. اکثریت کنگره با این دو دسته است. چند نفر از شاعران نوگرا نیز به کنگره دعوت شدهاند؛ محمدعلی جواهری (رواهیچ) و منوچهر شیبانی و فریدون توللی (البته اگر توللی را نوگرا بدانیم) و نیما یوشیج.
ادیبان دانشگاهی بهدلیل جایگاهشان در جامعهٔ ادبی بر مصدر امور نشستهاند. ملکالشعرای بهار ریاست عالیه هیأترئیسهٔ کنگره را بهعهده دارد. علیاصغرخان حکمت وزیر سالهای گذشته و رئیس سابق دانشگاه تهران نخستین سخنران کنگره است. پرویز ناتلخانلری شخصیت جوان دانشگاهیان متجدد، دیگر سخنران کنگره است. البته مسئله غلبهٔ شمار ادیبان دانشگاهی و سنتگرایان بر نوگرایان نیست. جایگاه ادیبان دانشگاهی در جامعهٔ ادبی سبب میشود که تا سالها بعد نیز آنها هر جا که بر مصدر امور قرار دارند، شعر نو را چندان به رسمیت نشناسند و همواره با دیدهٔ تردید بدان بنگرند. دلیل تأخیر همیشگی دانشگاههای ایران در پذیرفتن جریانهای نوگرایانه در ادبیات سنگ بنایی است که استادبزرگان ادبیات دانشگاه در سالهای دور گذاشتهاند. کنگره را انجمن فرهنگی ایران و شوروی برپا کرده است. کم نیستند شاعرانی که به اقتضای زمانه در آن سالها شعرهایی با گرایشهای کارگری سوسیالیستی سرودهاند. احسان طبری بهعنوان نظریهپرداز سالهای آیندهٔ حزب توده، در ادبیات نیز صاحبنظر و از حامیان نوگرایی در ادبیات است. مسئلهٔ بعدی شعر نو، مرزبندی با شعر کارگری سوسیالیستی است. بیشتر شعرهای منوچهر شیبانی که جوانترین شاعر حاضر در کنگره است، رگههای چپگرایانه دارد، شعر فریدون توللی و محمدعلی جواهری (رواهیچ) نیز همینطور. شعری که همگام با زمانه باشد و به زبان مردم باشد و از دردهای مردم سخن بگوید و رنج تودههای ستمدیده را به شعر دربیاورد از اصول شعر کارگری سوسیالیستی است که دستکم در همگام بودن با زمانه و به زبان مردم زمانه بودن با شعر نو مشترک است. تمایز میان این دو نیز سالها زمان میبرد.
***
و اما نیما یوشیج بالا میرود و روایتی شخصی از زندگی خود بهدست میدهد و بعد مبانی شعر خود را تبیین میکند؛ «در اشعار آزاد من وزن و قافیه بهحساب دیگر گرفته میشوند. کوتاه و بلند شدن مصرعها در آنها بنا بر هوس و فانتزی نیست. من برای بینظمی هم نظمی اعتقاد دارم. هر کلمهٔ من از روی قاعدهٔ دقیق به کلمهٔ دیگر میچسبد و شعر آزاد سرودن برای من دشوارتر از غیر آن است.»
و بعد شعر «مادری و پسری» و «شب قورق» و یکی از شاهکارهای خود «آی آدمها» را میخواند. اسماعیل شاهرودی از نیما نقل میکند که وقتی در کنگره شعر میخواند بدیعالزمان فروزانفر را دیده بود که زیر میز رفته بود و میخندید و میگفت: «چطور این مرد نمیفهمد که شعرش وزن و قافیه ندارد؟»