رواج قالبهای سنتی، بهویژه غزل، مثنوی و رباعی، یکی از تبعات انقلابی است که بازگشت به ارزشهای سنتی را سرلوحهٔ خود قرار داده. در این میان غزل، در مقام جاودانهترین قالب شعر فارسی، از اقبال بیشتری برخوردار میشود. در پی رواج غزل، هم غزلسرایان سالهای گذشته که همسو با انقلاب اسلامی شدهاند، مورد توجه قرار میگیرند، مثل مهرداد اوستا و مشفق کاشانی و حمید سبزواری و محمود شاهرخی و دیگران و هم نوگرایانی که غزلسرایان بالفطرهاند، اما در سالهای غلبهٔ شعر نو کمتر غزل میگویند، مثل محمدعلی بهمنی و حسین منزوی و حتی هوشنگ ابتهاج (سایه) و مهمتر از همه سیمین بهبهانی که در همهٔ سالهای گذشته به غزل وفادار مانده است، اما آنچه پس از انقلاب (مجموعه «دشت ارژن») به دست میدهد با سرودههای پیشین او متفاوت است. دریغ که منوچهر نیستانی دیگر نیست.
همچنانکه در شعر پیش از انقلاب کمتر شاعری پیدا میکنیم که برای اثبات شاعری خود شعر نو نگفته باشد، در سالهای پس از انقلاب نیز کمتر به شاعری برمیخوریم که سراغ قالبهای کلاسیک، بهویژه غزل، نرفته باشد. مسئله فقط بازگشت به ارزشهای سنتی نیست، در شعر انقلاب اسلامی شناسنامهٔ شاعر پس از سرودن در قالبهای کلاسیک صادر میشود. قاعدهای که گذشت مثل هر قاعدهٔ دیگری استثنا دارد؛ سیمین بهبهانی و طاهره صفارزاده.
پس از انقلاب اسلامی شعر عاشقانه تا سالها تقریباً حذف میشود. شعر اگر عاشقانه است، زمینی نیست و همهٔ عاشقانهها آسمانی تفسیر میشوند. شعر اگر ستایشآمیز و عاشقانه است در وصف مبارزان است و رزمندگان و شهدا و امامخمینی. پس نظام نشانههای شعر عاشقانهای که پس از انقلاب خلق میشود نیز تغییر میکند؛ یعنی وقتی به خون، غنچه، گل، شکفتن، لاله، پرستو، پروانه، جنگل، دریا، خورشید و… برمیخوریم باید بدانیم که اینها نشانه است.
کارکرد متفاوت شعر و لزوم توجه به جهان پیرامون و الزام شاعران برای تعهد در شعر و محدودیت در سرودن عاشقانهها و… سبب شکلگیری غزلی میشود که تغزلی نیست و خیلی وقتها حماسی و اجتماعی و ناظر به اتفاقهای امروز است. یکی از اتفاقهای اجتنابناپذیر انقلاب اسلامی تغییر ماهیت غزل است. غزل دیگر قالبی نیست که تنها برای تغزل بهکار رود، جاودانهترین قالب شعر فارسی است که خود را تا امروز کشانده است و نوبهنو میشود. تغییر کارکرد و ماهیت غزل سبب میشود که در سالهای بعد نیز غزل به حوزههای دیگر سرک بکشد، بیآنکه کسی متعرض انحراف از ماهیت غزل شود.
سرنوشت جریان غزل تا سالها ذیل الگوی شعر انقلاب اسلامی تعریف میشود و شاعرانی که در سالهای بعد ظهور میکنند نیز در ابتدا شاعران انقلاب و غزل پس از انقلاب را الگوی خویش قرار میدهند.
وقتی از شعر انقلاب اسلامی حرف میزنیم از شاعرانی حرف میزنیم که خیلی از آنها از سر تعهد اجتماعی یا وظیفهٔ دینی و انقلابی به شعر روی آوردهاند. شاعرانی که از خیلی از آنها یکی دو غزل یا رباعی بیشتر در حافظهٔ شعر انقلاب نمانده و به مرور شاعری را کنار گذاشته و راه دیگری پیش گرفتهاند؛ یعنی به جای اینکه لزوماً با شاعران بزرگ مواجه باشیم با مجموعهای از شاعران مواجهیم که هرکدام بهاندازهای، هرچند کم، در پیشبرد شعر انقلاب تأثیرگذار بودهاند.
شعر انقلاب اسلامی نسبت تنگاتنگی با تاریخ اسلام و دین و مذهب تشیع دارد. همچنانکه در شعر سیاسی-مذهبی پیش از انقلاب شخصیتی مثل ابوذر و سلمان ستایش میشوند و قرائت استشهادی از واقعهٔ عاشورا غلبه پیدا میکند، در شعر انقلاب اسلامی و شعر جنگ نیز واقعهٔ عاشورا دستمایهٔ همیشگی شاعران برای سرودن شعر است و شعرها آکنده از بازآفرینیها و شبیهسازیها و ارجاعات و تلمیحات بسیار به واقعهٔ عاشوراست.
فصل دیگری که از شعر انقلاب اسلامی آغاز میشود و تا امروز ادامه دارد، انتظار است. تعداد شعرهای انتظار در شعر امروز تا پیش از انقلاب انگشتشمارند، اما پس از انقلاب اسلامی شاهد انبوه سرودههای انتظار در قالبهای گوناگون هستیم.
جنگ سبب گسترش و توسعهٔ گفتمان شعر انقلاب اسلامی میشود و آن را دستکم تا سال ۱۳۶۷ تمدید میکند. اگر جنگ نبود شاید شعر انقلاب اسلامی پیش از شکلگیری نشانههای سبکی بهسرعت رو به خاموشی میرفت و به جریان تبدیل نمیشد. اتفاقهایی مثل آغاز جنگ، آزادی خرمشهر، پیروزیها و شکستها و شهادتها، قطعنامه، بعد رحلت امامخمینی(ره) و آزادی اسرا از فصلهای تأثیرگذاری هستند که هرکدام دفترهای جداگانهای در شعر انقلاب باز میکنند.