شعر نو، شکل کهن شعر فارسی را به‌هم می‌ریزد

شعر نو، شکل کهن شعر فارسی را به‌هم می‌ریزد و شکل تازه‌ای ارائه می‌کند. در شکل تازه، لزوماً مصراع‌ها مساوی هم نیستند و قافیه در انتهای هر مصراع یا بیت نمی‌آید. جای قافیه تغییر می‌کند، وقتی جمله تمام می‌شود، آنگاه جای قافیه است که به قول نیما زنگ کلام باشد و….
اما تغییر در شکل کهن شعر فارسی پیش‌تر از شکل‌گیری شعر نو آغاز می‌شود. ماجرا آن‌قدرها ناگهانی نیست و نشانه‌های تغییر کمی پیش‌تر به چشم می‌خورد. مثلاً در دوره قاجار ناگهان قالب‌هایی رونق می‌گیرند که در تساوی مصراع‌ها شبیه شعر گذشته نیستند؛ مثل مستزاد و بحر طویل.

مستزاد در آخر هر مصراع یا بیت، زائده‌ یا اضافه‌ای موزون دارد که کامل‌کننده معنای مصراع است اما لزوماً در همان وزن نیست. مستزاد در شعر کهن فارسی ریشه دارد اما انگار از دوره بازگشت شاعرانی مثل مشتاق اصفهانی و یغمای جندقی دوباره به آن توجه نشان می‌دهند و در شعر مشروطه با اقبال بیشتر مواجه می‌شود.
از معروف‌ترین مستزادهای دوره مشروطه مستزاد میرزاده عشقی است که:

این مجلس چهارم به خدا ننگ بشر بود دیدی چه خبر بود؟

یا مستزاد ملک‌الشعرا بهار که:

این دود سیه‌فام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست

بحر طویل از تکرار مکرر یک رکن افاعیلی ساخته می‌شود. در بحر طویل، مصراع‌ها مساوی نیست و چیزی به نام بیت وجود ندارد، بندها بارها تکرار می‌شوند و هرجا سخن شاعر به پایان رسید، قافیه و ردیف و ترجیع‌بندی، پایان بند را اعلام می‌کنند. بحر طویل مسجع است اما لزوماً قافیه ندارد. شاعر در بحر طویل، آزادی بسیاری برای استفاده از اختیارات شاعری دارد.
بحر طویل هم از قالب‌هایی است که در دوره قاجار و سال‌های نخست پهلوی اول بسیار رونق می‌گیرد. بحر طویل در۲ حوزه شعر طنز و شعر مذهبی (مرثیه و تعزیه) بسیار به‌کار می‌رود و بسیاری از شاعران از سر تفنن به سراغش می‌روند اما نمی‌توان انکار کرد که کم‌کم جای خود را در میان مخاطبان باز می‌کند.
مثل بحر طویل ابوالقاسم نباتی شاعر قرن سیزدهم:

«منبع چشمه هر کلمه که جاری شود از نطق و بیان، کام و زبان، اسم خداوند عظیم است که از لطف و کرم داده به هر نوع بشر عقل و هنر، قوت ادراک دو ابرو و دو گوش و دو بصر، عارض مانند قمر، سرو قد و موی کمر، کاسه سر، مدنظر، هوش و بر و دوش و بناگوش و لب نوش و خط عنبر ریحان، دو صف لشکر مژگان، دهان پسته خندان، ز لب لعل بدخشان ز صنعش شده منظوم چنان گوهر دندان که یکی پیش خردمند بُود به ز هزاران دُر و مرجان…»

یا بحر طویل آشنای شوقی اصفهانی درباره حضرت عباس(ع):

«شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان، که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم و با رمق اندر لب او‌ماه بنی هاشم و عباس علمدار و سپهدار و جهانگیر و جهان‌بخش و دگر نایب و سقا.
شه با وفا اباالفضل، صاحب لوا اباالفضل، معدن سخا اباالفضل، نور هل‌اتی اباالفضل….»

نتیجه اینکه پیش از شکل‌گیری رسمی چیزی به نام شعر نو زمینه‌هایی برای تغییر شکل‌های پذیرفته‌شده شعر فارسی آغاز شده، جایگاه سنتی قافیه قدری تضعیف شده، شکل‌های ناآشنا کمی آشناتر شده‌‌اند و… حتی اگر این تجربه‌ها از سر تفنن باشد، باز هم نمی‌توان نقش‌شان را در زمینه‌های تغییر شکل سنتی شعر انکار کرد. شعر دیگر ۲ مصراع مساوی هم‌وزن و هم‌قافیه و هم‌ردیف نیست. آخر از همه اینکه باز هم از طریق ترجمه شعرهای اروپایی از سطرها و بیت‌های نامساوی آشنایی‌زدایی می‌شود تا ماجرا آن‌قدرها هم غریب نباشد.

منبع: روزنامه همشهری - 13 مرداد 1399

پاسخ دهید