زمستان

شعری که نشان یک دوران است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است.

انتشار «زمستان» سرودهٔ مهدی اخوان ثالث مهم‌ترین اتفاق شعر نوی فارسی پس از ظهور نیما یوشیج است؛ اتفاقی که در کشاکش ازلی‌ابدی پذیرفتن و نپذیرفتن شعر نو و آمد‌ و ‌شد و ظهور و خاموشی شاعران تازه سبب تثبیت شعر نو و حرکت نیما می‌شود.

مهدی اخوان ثالث، زمانی ظهور می‌کند که شماری از نوگرایان پس از نیما شعر را رها کرده و مهم‌ترین نوگرایان پیرو نیما، مثل احمد شاملو یا سهراب سپهری هنوز راه خود را پیدا نکرده‌اند اما اخوان در نهایت کمال خود ظهور می‌کند. شعری به‌دست می‌دهد که انگار محصول سال‌ها تجربه و آزمون و خطا و دست‌وپنجه‌نرم‌کردن با دیدگاه‌ها و نظریه‌های نیما یوشیج است. اخوان پیش‌تر یک مجموعه در قالب‌های سنتی به نام «ارغنون» منتشر کرده است و هنگام انتشار زمستان، بیست‌وهشت سال بیشتر ندارد.

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک.
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشمِ دوستان دور یا نزدیک؟

اخوان ثالث، نیما یوشیجی است که ضعف تألیف‌ها و دشواری‌های او را ندارد. شاعری است که پیش‌تر به الگوی خراسانی شعر گفته و آن‌قدر در سرودن شعر کهن فارسی مهارت دارد که انگار شاعری پیر است با کوله‌باری از تجربه. شاعری نیست که سنت‌گرایان و ادیبان دانشگاهی بتوانند به شعر او خرده بگیرند و ضعف‌های زبانی و دست‌اندازهای وزنی و پیچیدگی‌های کلامی‌ و غلط‌های دستوری‌اش را متذکر شوند. او شاعری، زبان‌آور است و چنان شعر می‌گوید که انگار شعر او معیار فصاحت و بلاغت است؛ همچنان‌که هست. چنان استادانه وزن نیمایی را به‌کار می‌گیرد و بسط می‌دهد و شکل‌های گوناگونی از آن به‌دست می‌دهد که انگار چنین وزن‌هایی قرن‌ها در شعر فارسی وجود داشته است.

مسیحای جوانمرد من! ‌ای ترسای پیر پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است… آی…
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

«من کوشیده‌ام از راه میان‌بری از خراسان به مازندران بروم. از خراسان دیروز به مازندران امروز. اما همچنان‌که نخواستم یک زائر بی‌خیال دخیل‌بند روستایی بمانم (که چیزی جز گنبد زرینه‌پوش و کهنه‌پاره‌هایی که می‌خواهد «دخیل» ببندد، نمی‌بیند) نیز نمی‌خواهم در ابهام و تیرگی آبکندها و فراز و فرودهای جنگلی تاریک گم شوم.»

اگر نیما نبود و اخوان شعر نیما را نمی‌شناخت شاید شاعری می‌شد هم‌ارز شاعرانی مثل شهریار یا عماد خراسانی یا قصیده‌سرایی مثل ملک‌الشعرا بهار یا امیری فیروزکوهی. اما شاعر زبان‌آور خراسانی وقتی به شعر نیما یوشیج می‌رسد، تجدید حیات می‌کند و درخشان‌ترین شعرهای خود را می‌آفریند. پس از مواجهه با نیما، شعر سنتی برای اخوان بیشتر تفنن است و یاد ایام قدیم و مجالی برای سرودن اخوانیه و دست‌وپنجه‌نرم‌کردن‌های انجمنی با شعر.

منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وشِ مغموم.
منم من، سنگِ تیپاخورده رنجور.
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور.

زمستان اخوان ثالث در حرکت روبه‌جلوی شعر نوی فارسی، یعنی جایی که احمد شاملو سه سال بعد «هوای تازه» را منتشر می‌کند و می‌کوشد که از چارچوب وزن نیمایی رها شود، جایی که یک سال قبل هوشنگ ایرانی را به‌خود دیده است و پنج سال بعد احمدرضا احمدی را به‌خود می‌بیند، نوعی بازگشت به عقب است. از منظری نوگرایانه که بنگریم اخوان قصیده‌سرایی خراسانی است که در صورت، شبیه شعر نیمایی است و در حقیقت، لحن شعر کهن را دارد و زبانی شبیه قصیده‌های خراسانی که قدری روزآمد شده است. از منظری نوگرایانه همهٔ اینها می‌تواند درست باشد، اما بازگشت به عقب شعر اخوان‌ به تثبیت و استحکام بنای شعر نیمایی که هنوز متزلزل می‌نماید، منجر می‌شود. از یک‌سو مخاطبانی که حافظه تاریخی‌شان به شعر نو عادت ندارد، از طریق شعرهای او با شعر نو مأنوس می‌شوند (همچنان‌که هنوز هم بسیاری از ایشان، اخوان را معیار شعر نو می‌دانند) و از سوی دیگر اتهام همیشگی شاعران سنت‌گرا به نوگرایان که از سر استیصال و عدم‌توانایی در سرودن شعر سنتی به سراغ شعر نو رفته‌اند، در مواجهه با بنای شکوهمند شعر او محکمه‌ای برای عرضه پیدا نمی‌کند.

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگِ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال‌و‌ماهت پشت در چون موج می‌لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

مجموعه شعر زمستان در سال ۱۳۳۵ منتشر می‌شود، اما قدری زمان لازم است تا قدر ببیند و ارزش و اهمیت اخوان درک شود. اخوان ثالث نه آن‌قدر چپ‌گرا محسوب می‌شود که حزب توده مثل منوچهر شیبانی و اسماعیل شاهرودی و امیرهوشنگ ابتهاج (فارغ از ارزش‌های شعری‌شان) شعر او را ترویج کند، نه اعتمادبه‌نفس شاملو را دارد و رسانه‌های او را، نه داعیهٔ رهبری جریان ادبی را دارد، نه… همچنان‌که سال‌ها می‌گذرد تا افسانه درک شود و ققنوس فهمیده شود و نیما قدر ببیند، سال‌هایی نیز می‌گذرد و کم‌کم زمستان آغاز فصل تازه‌ای در شعر نوی فارسی قلمداد می‌شود و اخوان در شمار شاعران بزرگ امروز قرار می‌گیرد.

من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!
فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرمابرده است این، یادگار سیلی سردِ زمستان است.
و قندیل سپهر تنگ‌میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نُه‌توی مرگ‌اندود، پنهان است.
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.

کمتر تحلیل و تفسیری است که دربارهٔ زمستان نوشته شده باشد و شعر را به روزهای تلخ و یأس‌آلود جامعه در سال‌های پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مرتبط نکرده باشد. میزان تفسیرها آن‌قدر هست که نزد بسیاری زمستان معادل شعری ۲۸ مرداد است. شعر شکست، آشناترین لقبی است که به زمستان داده‌اند. از منظری زمستان سیاسی‌ترین شعر امروز است و بیشترین قرائت‌های سیاسی از این شعر صورت گرفته، اگرچه هیچ‌ نشانهٔ آشکاری از اتفاق‌های سیاسی در شعر به چشم نمی‌خورد و در بهترین حالت می‌توان گفت همهٔ شعر استعاره‌ای است از موقعیت یأس‌آلود سیاسی اجتماعی. شاید یکی دیگر از هنرمندی‌های بسیار اخوان این باشد که سیاسی‌ترین شعر امروز را بدون هیچ اشارهٔ آشکاری سروده است. شاید هم قرائت‌های سیاسی زمستان به سدهٔ اخیر محدود شود و در سدهٔ بعد دیگر کسی زمستان را سیاسی نخواند، چرا که زمستان اثری است که فراتر از همه قرائت‌ها و جایی بالاتر از همه تفسیرها و تأویل‌ها، بر ارتفاعات شعر نوی فارسی ایستاده است.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین
درختان اسکلت‌های بلورآجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است.
منبع: روزنامه همشهری - ۸ مهر ۱۳۹۹

پاسخ دهید