نخستین سخنران کنگرهٔ نویسندگان ایران که به همت انجمن فرهنگی ایران و شوروی در تهران برگزار میشود، پس از افتتاح و سخنرانیهای رسمی، علیاصغر حکمت، وزیر سالهای پیش و استاد نامدار دانشگاه تهران است. حکمت قرار است دربارهٔ تاریخچهٔ شعر فارسی در دورهٔ معاصر سخن بگوید. او سخنان خود را از تعریف شعر آغاز میکند: «هر کلام موزون که دارای معنایی لطیف باشد شعر نامیده میشود… هنرمندی و ظرافت بشر در سخنوری و شاعری بر دیگر اقسام فنون ظریفه برتری دارد، زیرا سخن از دل تراوش مینماید و دل منبع الهام الهی است. از اینجاست که حکما سخن را بار درخت آفرینش گفتهاند و شاعر را با علم نهانی و جهان غیب رابطه ناپیدا برقرار و پایدار است که مانند خم به دریا راه دارد و از آن دریا سیراب میشود».
حکمت، شعر پنجاه سال اخیر را به سه سبک قدیم و جدید و سبک مرکب از قدیم و جدید و یازده دسته اشعار وصفی، اشعار وطنی، اشعار تاریخی، اشعار مترجم، اشعار سوسیالیستی یا ادبیات کارگری، اشعار انتقادی، اشعار اخلاقی، نسائیات، اشعار صنایع عصری، اشعار موسیقی تقسیم میکند. تقسیمبندی دوم او بیشتر موضوعی است تا سبکی و بیشتر از آنکه مبنای ادبیاتی داشته باشد، بر اساس فراوانی هرکدام از گونههای شعر در ادبیات امروز فراهم آمده است.
اما بیشتر از آنکه تقسیم حکمت محل مناقشه باشد، تعریف او از شعر محل مناقشه میشود. احسان طبری، جوان اول و نظریهپرداز آیندهٔ حزب توده که پنج سال است بهطور رسمی تأسیس شده، میگوید: «این تعریفها بهنظر من جز زیبایی ظاهری چیزی در بر ندارد و حاوی واقعیت و حقیقتی نیست… مطابق این تعریفها شعر چیزی نیست که به جامعهٔ ما مربوط باشد، بلکه شاعر با جهانی ماورای طبیعی سر و کار دارد و از سرچشمهٔ غیبی فیض میگیرد و زبان او کلید در گنجهای نهانی است». مسئلهٔ احسان طبری رابطهٔ شعر و زمانه و مردم است که مسئلهٔ اصلی ادبیات کارگری سوسیالیستی است؛ «با اینکه سخنران محترم شعر را تا این اندازه از روی افکار ایدهآلیستی و خیالبافی صرف تعریف میکنند، با وجود این، در سراسر سخنرانی خود کوشیدند تا برای تحولات شعری، تحولات اقتصادی و اجتماعی را بهعنوان موجب و محرک ذکر نمایند… اگر درست است که نمیتوان شعر را از حضیض خاکدان به اوج آسمان مرتبط کرد. اگر درست است که تغییر سبکها نتیجهٔ عوامل جدید سیاسی و اقتصادی است و حرکت مسرعه تاریخ و تکامل و رژیمهای سیاسی و بیذوقی مراکز اولیه در حرکت شعر تأثیر دارد پس زبان شاعر مبین اوضاع محیط است نه کلید در گنجینهٔ غیب. شعر همانطور که ایشان نشان دادند تابع تکامل اجتماعی است زیرا محصول کار بشری است.»
سخنران دیگر کنگره پرویز ناتلخانلری است که او هم به نقد سخنان حکمت دربارهٔ شعر میپردازد: «اگر بخواهیم برحسب شیوهٔ حکمای قدیم که در تعریف، جامع و مانع بودن را لازم میدانستند، رفتار کنیم به امثال این عبارت که «شعر گنج خداوند است و کلید آن بهدست شعراست» اکتفا نمیتوان کرد. اینگونه عبارات بیشتر تعارف است تا تعریف… یکی از فرقهای اساسی میان اسلوب شعر قدیم و بعضی از اشعار جدید همین نکته است که شعر قدیم به بیان خصوصیات و دقایق و جزئیات حالات نفسانی نمیپرداخت، بلکه بیشتر جنبه کلی داشت. از اینجاست که از آثار غزلسرایان قدیم به آسانی نمیتوان مختصات روحی و ذوقی هر یک از گویندگان را تشخیص داد. شاعر قدیم خود را مجاز نمیشمرد که به ذکر جزئیات حالات خاص نفسانی خویش بپردازد.» خانلری چنانکه پیشتر گذشت در نظریهٔ شعر دیدگاهی امروزی دارد، اما وقتی به خود شعر میرسد بیشتر سنتگراست تا امروزی.
عبدالحسین نوشین نیز به نقد سخنان حکمت میپردازد و میگوید: «انقلاب مشروطیت ایران نتوانست شرایط و آثار فئودالی را از ایران ریشهکن کند و به این جهت تغییرات کلی و اساسی در نظم فارسی پیش نیامد. فقط عدهٔ معدودی از پیشاهنگان دانش و ادب بودند که تحتتأثیر افکار مترقی مغرب زمین قرار گرفتند و آثار علمی، اجتماعی یا هنری آنها تظاهری از این افکار مترقی بود. نه فقط در آن روز، تغییر اساسی در ادبیات ایران پیش نیامد، بلکه امروز، در دورهٔ اتم نیز غالب شعرا و ادبای ایران قصیدهٔ صدبیتی بدون الف قاآنی را شاهکار هنری میدانند و از لفاظی او و امثال او تقلید میکنند… موضوع این است که به چه شکل میتوان نظم فارسی را از قیود نظم کلاسیک آزاد ساخت تا بتوان مفهومهای جدید را در سبک نوینی قالبریزی کرد و ادبیات ایران را از این جمود و سکون که چندین قرن است دامنگیر آن شده نجات بخشید؟». سخنان نوشین عینیتر و کاربردیتر از همه منتقدان حکمت است.
علیاصغر حکمت میکوشد تا در مقام پاسخ، قدری تعریف گذشته را تصحیح کند؛ «در عین آنکه بهنظر من منبع الهام شاعر، عالم غیب است در همان حال تار و پود منسوجات کلام خود را از عالم شهود بهدست میآورد. شعر مانند سایر فنون مستظرفه از یک سرچشمهٔ مافوق محسوسات تراوش مینماید و یک قوهٔ نهانی روح شاعر را به جنبش و اهتزاز درمیآورد؛ همانطور که قلب موسیقیشناس و نقاش و دیگر صاحبان هنرهای زیبا همه به یک نقطهٔ ناپیدا مرتبط است ولی مادهٔ موضوع کار خود را از محسوسات خود دریافت میدارند. اگر این منبع را غیبی و ناپیدا میگوییم از آنجاست که علوم طبیعی هنوز به درک کُنه آن نرسیده و عمق احساسات شاعر را نتوانسته است اندازه و مقیاس بگیرد.» جدال بر سر تعریف شعر در روزهای آینده کنگره نیز ادامه دارد.