هفتهنامهٔ مهر برای کسانی که در سالهای میانی دههٔ هفتاد سالهای نوجوانی و جوانی خود را میگذراندند، دریچهٔ آشنایی با دنیای مطبوعات بود. هفتهنامهای خوشآبورنگ و ارزان که کمتر به خبرها و اتفاقات سیاسی اجتماعی روزمره میپرداخت و بیشتر دربارهٔ ادبیات و سینما و موسیقی و… بود و با مجلههای سیاه و سفید و اغلب عبوس آن سالها تفاوت بسیار داشت.
نویسندگان بسیاری با مهر گل کردند و خوانندگان بسیار یافتند؛ چه آنها که پیشتر سابقهٔ نویسندگی داشتند، مثل یوسفعلی میرشکاک یا محمد صالحعلا و چه نویسندگان جوانی که در حقیقت با مهر کارشان گل کرد، مثل سیدعلی میرفتاح، حسین معززینیا و محمدحسین جعفریان.
یکی از صفحههای پرخوانندهٔ مهر آن سالها صفحهای بود به نام افسانههای امروزی که ابوالفضل زرویی نصرآباد مینوشت. از عکس کوچکش در گوشهٔ صفحه پیدا بود مردی است با سبیلهای پرپشت مشکی، یقههای باز که موهای سینهاش از یقههایش پیدا بود و لبخندی که ملاحت نوشتهاش را دوچندان میکرد.
افسانههای امروزی در واقع نقیضهای بود بر افسانههای قدیمی که سرنوشت افسانههای قدیمی با ورود اتفاقات و شخصیتهای امروزی به شکل طنزآمیزی تغییر میکرد. قصههایی که با «یکی بود، یکی نبود» شروع و با «قصه ما به سر رسید، غلاغه به خونهاش نرسید» تمام میشد.
اما برای کسانی که در آن سالها گلآقا میخواندند نام ابوالفضل زرویی پیشتر از اینها آشنا بود. زرویی از کشفهای کیومرث صابری فومنی بود و از ستارههای جوان گلآقا. زرویی دورهای معاون صابری در هفتهنامهٔ محبوب گلآقا بود. زمانی که قرار شد ماهنامهٔ گلآقا را در کنار هفتهنامه منتشر کنند، صابری، زرویی بیستودو-سهساله را سردبیر ماهنامه کرد. صابری زمانی در پاسخ به پرسش روزنامهٔ ابرار که «چشم امیدتان در طنزنویسی امروز به کیست؟» گفت: «…قلمی که عبید و دهخدا در دست داشتند، الان بیصاحب نیست. طنز دارد جان میگیرد. یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما -ملانصرالدین- (ابوالفضل زرویی نصرآباد) فقط بیستوسه سال دارد! چراغها دارند روشن میشوند. شهر چراغانی خواهد شد…» زرویی مثل همهٔ طنزنویسان با نامهای مستعار بسیار مینوشت که معروفترین نامش ملانصرالدین بود.
معروفترین نوشتههای او در گلآقا تذکرهالمقامات بود؛ تذکرههای طنزی که به سبک تذکرهالاولیاء دربارهٔ مقامات و مسئولان ایران مینوشت. شیوهای که در دهههای بعد بارها تقلید و تکرار شد. اما تسلط زرویی به ادبیات کهن و تذکرهالاولیاء و نگاه طنزآمیز او آنقدر بود که هیچکدام از نسخهبدلها نتوانستند به قوت و قدرت و محبوبیت تذکرههای او برسند.
پیش از آن نیز در سالهای نخست دههٔ هفتاد وقتی روزنامهٔ همشهری منتشر شد، زرویی از روز نخست انتشار روزنامه، ستون طنزی داشت به نام اصل مطلب که در ماههای اولیهٔ انتشار نخستین روزنامه رنگی دههٔ هفتاد از ستونهای ثابت این روزنامه بود.
در سالهای پس از دوم خرداد زرویی برای روزنامههای بسیاری مینوشت؛ ازجمله روزنامهٔ زن، جامجم و همشهری.
صفحهٔ طنز زرویی در هفتهنامهٔ مهر در سالهای بعد هم ادامه یافت. پس از افسانههای امروزی، او خاطرات حسنعلیخان مستوفی را نوشت و در خلال آن اخوانیههای طنزی بر شعر شاعران معاصر مثل علی معلم دامغانی و سیمین بهبهانی. او بود که با تسلطش بر گونههای مختلف شعری میتوانست دو دورهٔ شعری علی معلم را از غزلمثنویهای دههٔ شصت تا ترانهها و شعرهای عامیانهٔ دههٔ هفتاد نشان دهد.
ابوالفضل زرویی سالهایی از فعالیت حرفهایاش را در حوزهٔ هنری گذراند. بسیاری معتقدند که فعالیتهای حوزهٔ هنری در طنز حول محور زرویی شکل گرفت. او بنیانگذار دفتر طنز حوزهٔ هنری و شب شعر طنزی بود به نام «در حلقهٔ رندان» که هنوز هم ادامه دارد. ثمرهٔ تلاشهای او در طنز، نسل جوانی از شاعران و نویسندگان طنزپردازی بودند که در سالهای بعد برآمدند و زرویی الگوی آنها در طنز بود. مرجعیت او در طنز حتی در سالهایی که حوزهٔ هنری را ترک کرد نیز ادامه یافت و زرویی مرکز ثقل بخشی از طنزپردازان امروز ایران بود.
زرویی در سالهای بعد شعرهایی سرود که بسیار فراگیر شدند؛ شعرهایی که در نقد اوضاع و احوال و مناسبات امروزی و یادی از صفا و صمیمیت زندگی گذشته بود. زبان و مضامین ساده و آشنا، طنز ملایم و بهاندازهٔ شعرها سبب شد که این شعرها بسیار در میان مردم زمزمه شوند و بعضی از بیتهای آن مثل «شهر بدون مرد شهر درده» زبانزد شوند.
زرویی به جز شعر و نثر طنز، در حوزهٔ پژوهش نیز کارهایی انجام داده است. کارهای پژوهشی او که در کتاب «حدیث قند» گرد آمدهاند زیاد نیستند اما یکی از دقیقترین نوشتههای تحلیلی طنز به شمار میروند و تسلط زرویی بر طنز و روشمندی او در پژوهش را نشان میدهند. خاصه آنچه در تحلیل طنز مطبوعاتی و تحلیل طنزهای استادش کیومرث صابری فومنی نوشته است.
در سالهای بعد زرویی از دفتر طنز حوزهٔ هنری و فعالیتهای مطبوعاتی کناره گرفت و به روستای پدریاش در احمدآباد مستوفی کوچ کرد و سالهای پایانی عمر را در خلوت و تنهایی گذراند. جفای روزگار او را آزرده و قلبش را شکسته بود و از آنجا که اهل ستیزه با دیگران نبود، خلوت گزید. همهٔ اتفاقات بد با هم پیش آمد. چند سکته، عمل قلب باز، دیابت، مشکلات کلیه و از همه بدتر دلشکستگی و افسردگی زرویی را به اندازهٔ دو دهه پیر کرد. خودش نیز در سالهای آخر سروده بود:
شعرم اگه سست و شکسته بسته است
سرزنشم نکن، دلم شکسته است
انتشارات نیستان نوشتههای سالهای گذشتهاش را تجدید چاپ کرد. مهمترین درآمد او در این سالها حقالتألیف کتابهایش بود. کتابی از او منتشر شد با نام «ماه به روایت آه» که روایت داستانی زندگانی حضرت عباس(ع) بود و قصیدهای قدیمی با ردیف دست در رثای علمدار کربلا بود و مثل بقیهٔ شعرهایش با اقبال بسیار مخاطبان مواجه شد. بقیه وقتها را اگر حال و مجالی برایش میماند درگیر کارهای پژوهشی در متون کهن طنز میشد که متأسفانه مجال نیافت آنها را به سرانجام برساند.
غروب روز شنبه دهم آذر خبر رسید که ابوالفضل زرویی در خلوت و تنهایی خودش در احمدآباد درگذشته است. «تذکرهالمقامات»، «افسانههای امروزی»، «وقایعنامه طنز ایران»، «رفوزهها»، «حدیث قند»، «ماه به روایت آه»، «غلاغه به خونهش نرسید»، «ماه به روایت آه»، «خاطرات سر پروفسور حسنعلیخان مستوفی» و «اصل مطلب» از جمله کتابهای اوست. مراسم تشییع ابوالفضل زرویی امروز ساعت ۹:۳۰ صبح از حوزهٔ هنری در خیابان سمیه برگزار میشود.