چند نکته در حاشیهٔ جشنوارهٔ سینما حقیقت و سینمای مستند که به متن انکارناپذیر سینمای ایران در سال‌های اخیر تبدیل شده است

زمانی که همهٔ مطبوعات و رسانه‌ها و شخصیت‌های سیاسی و ورزشی درگیر فوتبال بودند و بحث استقلال و پرسپولیس و مربی خارجی یا ایرانی مثل همیشه داغ بود و پانزده صفحه از شانزده صفحهٔ روزنامه‌های ورزشی به فوتبال اختصاص داشت و یک صفحه منهای فوتبال بار همهٔ ورزش‌های دیگر را به دوش می‌کشید و اغلب کسی نمی‌دانست که در حاشیه و متن ورزش‌های دیگر چه می‌گذرد، والیبال آرام‌‌آرام راه خود را پیدا کرد و به پرورش استعدادهای پایه پرداخت و خود را در عرصهٔ ملی تقویت کرد و کم‌کم به سکوی نخست آسیا رسید و بعد در تورنمنت‌‌های بین‌المللی درخشید و پله‌پله بالا رفت و حالا یکی از قدرت‌های بزرگ جهان شده است که برای هر حریفی خطرناک است. هنوز هم باورنکردنی است وقتی که می‌بینیم والیبال ایران در مقابل تیم‌های بزرگ صاحب والیبال دنیا مقتدرانه ظاهر می‌شود؛ تیم‌هایی که به قول گزارشگران زمانی آرزویمان بود یک ست را از آنها ببریم.

حکایت سینمای مستند و سینمای داستانی در ایران عین حکایت والیبال و فوتبال است. زمانی که سینما در ایران به معنی سینمای داستانی بود و نگاه سیاستگذاران و مدیران و مسئولان فرهنگی و تهیه‌کنندگان و بازیگران و محافل سینمایی و دفترهای فیلمسازی و… حول محور سینمای داستانی می‌گشت و سینمای مستند اقلیتی بود کوچک که گاهی در حاشیهٔ بدنهٔ بزرگ سینمای داستانی و گاهی در تلویزیون قرار می‌گرفت و مرکزی که اکنون به نام مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی می‌شناسیم همزمان حمایت از فیلم‌های سینمای جوان و فیلم‌های نیمه‌حرفه‌ای و تجربی و فیلم‌های اول کارگردانان را در دستور کار خود قرار داده بود، سینمای مستند ایران راه خود را جدا کرد و بی‌سروصدا مسیر خود را گام‌به‌گام طی کرد و به تمایز و تشخص رسید و اکنون به متنی انکارناپذیر در سینمای ایران تبدیل شده است.

 

توسعهٔ همه‌جانبه

بیست سال قبل اگر کسی می‌گفت که زمانی شمار تولید فیلم در سینمای مستند به‌ اندازه‌ای می‌شود که کار انتخاب را دشوار می‌کند و فیلم‌ها به‌سختی در یک جشنواره قرار می‌گیرند و جایزه‌های اصلی کفایت فیلم‌های حاضر را نمی‌کند و برگزارکنندگان ناگزیر می‌شوند مجموعه‌ای از جایزه‌های جنبی را به جشنواره اضافه کنند و جشنواره‌ٔ فیلم‌های مستند حکایتی شبیه جشنوارهٔ فیلم فجر پیدا می‌کند کمتر کسی باور می‌کرد. بیست سال قبل اگر کسی می‌گفت که سینمای مستند به جایگاهی می‌رسد که روزی نمایندهٔ ایران در سینمای اسکار از سینمای مستند انتخاب می‌شود باز هم بعید بود کسی باور کند. بیست سال قبل اگر کسی می‌گفت شاید روزی برسد که بیش از ۶۰۰ فیلم متقاضی حضور در جشنوارهٔ سینماحقیقت شوند شاید حرف او به شوخی یا رؤیایی خوشبینانه شبیه‌تر بود تا واقعیت…

آنچه در سال‌های اخیر اتفاق افتاده، در حقیقت توسعهٔ همه‌جانبه‌ای است در سینمای مستند که موجی فراگیر پدید آورده و طیف‌های گوناگونی را همراه خود کرده است؛ کارگردانان و تهیه‌کنندگان و پژوهشگران و تدوینگران و عوامل فنی بسیاری تمام‌وقت درگیر سینمای مستند شده‌اند، پای مجموعه‌ای از سرمایه‌گذاران دولتی و خصوصی به سینمای مستند باز شده است، مستندنگاری بسیاری از شخصیت‌ها و اتفاق‌ها در دستور کار قرار گرفته است، نهادهایی مثل خانهٔ مستند برای ساخت مستندها شکل گرفته‌اند، شبکهٔ تلویزیونی مستند اصلی‌ترین برنامه‌های خود را از مستندهای ایرانی انتخاب می‌کند و… در مجموع به ارتقای وضعیت سینمای مستند منجر شده و سینمای مستند را به‌ سطحی رسانده است که فراتر از انتظار و معیارهای تعریف‌شده و پیش‌بینی‌شده است.

 

تقویم سینمای مستند

جشنوارهٔ سینماحقیقت آرام‌آرام شکل گرفت. در سال‌های نخست شاید خیلی کسی آن را جدی نمی‌گرفت و گمان می‌رفت که مثل خیلی از جشنواره‌ها بعد از چند دوره به نقطهٔ پایان می‌رسد اما در حقیقت نقطهٔ آغاز دوباره‌ای شد برای سینمای مستند و به ‌مروز زمان اعتبار خود را یافت و تماشاگران خود را پیدا کرد و کم‌کم به ضیافت سالانهٔ مستندسازان تبدیل شد و اکنون چند سال است که تقویم سالانهٔ سینمای مستند آنجا ورق می‌خورد و شمار کثیری از مستندسازان را از تهران و شهرستان‌ها به ضیافت خود می‌کشاند.

از زمین فوتبال تا آدکامی فلسفه

از زمین فوتبال تا آدکامی فلسفه

سال‌های زیادی سینمای مستند ایران عمدتاً در چند حوزه خلاصه می‌شد؛ مستندهایی دربارهٔ زیست‌بوم و تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، از آثار و ابنیهٔ تاریخی و معماری ایرانی-اسلامی و میراث فرهنگی و سفال و سرامیک و گلیم و جاجیم و صنایع رو به‌ زوال و معماری ایرانی-اسلامی و موسیقی نواحی گرفته تا طبیعت و اقلیم و حیات وحش و زیبایی‌های ایران و مسائلی که زیست‌بوم ایران ممکن است به آن دچار شود.

مستندهایی که عمدتاً سرمایه‌گذاران دولتی داشتند و نهادهای فرهنگی در سال‌هایی که مدیران دغدغه‌مند می‌یافتند ساخت آنها را سفارش می‌دادند و اگر اقبال می‌یافتند گاهی راهی جشنواره‌های فرهنگی جهانی می‌شدند و جایزه‌هایی نصیبشان می‌شد، اما بیشتر از دو-سه نمایش خصوصی و عمومی در ایران به آنها نمی‌رسید. بقیهٔ مستندها نیز متعلق به تلویزیون بود که گاه به سراغ مستند می‌رفت و به تناسب موضوع مستندها را در ساعت‌های زنده و مرده از یکی از شبکه‌ها پخش می‌کرد از «اینجا آفریقاست» (رامین حیدری فاروقی) تا «مهاجران» (محمدعلی فارسی). به جز این‌ها، مستندهای جنگ بود که در دهه‌های شصت و هفتاد بیشتر مرکز فرهنگی روایت فتح آنها را نمایندگی می‌کرد و کم‌و‌بیش مستندهایی دربارهٔ معضلات اجتماعی مثل اعتیاد و کودکان بزه‌کار و کانون اصلاح و تربیت و… شمار مستندسازان نیز اندک بود و اغلب از انگشتان دو دست فراتر نمی‌رفت که گاه به سینمای مستند می‌پرداختند و بیشتر وقت را درگیر کارهای دیگری می‌شدند که هزینهٔ ایام اشتغال به سینمای مستند را تامین کنند.

شاید اقتضائات دهه‌های شصت و هفتاد سبب شده بود که مستندسازان به چارچوب‌های محدود مستندسازی در ایران اکتفا کنند، اگرچه نباید فراموش کرد که تلاش مستندسازانی که امروز بیشترشان جزء استادبزرگان و مستندسازان کلاسیک به شمار می‌روند، به‌رغم محدودیت‌ها، سینمای مستند را در ایران زنده نگه داشت و به سال‌های بعد رساند. اکنون مستندسازان مجموعهٔ گوناگونی از مستندها را به تماشا گذاشته‌اند که چشم هر تماشاگری را، با هر خاستگاه و سلیقه‌ای، می‌گیرد و چیزی برای عرضه و ارائه به طیف‌های گوناگون تماشاگران دارد. اکنون کمتر جایی می‌توان یافت که مستندسازان ایرانی به آنجا سرک نکشیده باشند؛ از جبهه‌های جنگ در کشورهای همسایه تا مستندپرتره‌هایی دربارهٔ چهره‌های ماندگار ایران، از اتفاق‌های تاریخی تا وقایعی که در سال‌های اخیر روی داده، از روایت‌های زندگی روزمره تا سرگذشت قاتلان زنجیره‌ای، از زمین فوتبال تا آکادمی‌های فلسفه.

از زمین فوتبال تا آدکامی فلسفه

در انتظار فیلم بعدی

سینماحقیقت یکی‌یکی تماشاگران خود را یافت و هرچه گذشت به جمعیت تماشاگران خود افزود. تماشاگرانی حرفه‌ای برای سینمای مستند که انگار گمشدهٔ خود را یافته بودند، تماشاگرانی که آشکارا یک سر و گردن از عموم تماشاگران سینمای ایران بلندتر بودند و فیلم‌های خود را دقیق و درست، پس از بررسی کارنامهٔ فیلمسازان و موضوع فیلم و پرس‌و‌جو و مطالعه، از پیش انتخاب می‌کردند و وقتی به انتخاب می‌رسیدند بعید بود که به‌راحتی دست از انتخاب خود بردارند و حاضر بودند چند ساعت برای تماشای فیلم‌های مورد علاقه‌شان در صف بایستند.

سال‌به‌سال ازدحام تماشاگران در جشنوارهٔ سینماحقیقت بیشتر ‌شد، جشنواره از سینما فلسطین و سینما سپیده به پردیس چارسو رسید و پیش از فراگیری کرونا چند سال پرازدحام را در چارسو برگزار کرد. انگار دیگر پردیس چارسو هم تکافوی جمعیت را نمی‌کند و جشنوارهٔ شانزدهم سینماحقیقت قرار است در پردیس سینمایی ملت برگزار شود.

در سال‌هایی که گذشت، کم نبودند فیلم‌هایی که صندلی‌ها و راهروها و پله‌ها برای تماشایشان پر شدند و کم نبودند تماشاگرانی که سرپا ایستادند و فیلم را از ابتدا تا انتها تماشا کردند. نیز کم نبودند فیلم‌هایی که نمایش‌های ویژه هم برایشان کفایت نمی‌کرد و دست‌آخر عده‌ای بدون تماشای فیلم به خانه برمی‌گشتند. در کنار جمعیت انبوه تماشاگران عده‌ای نیز آرام ایستاده بودند، آنها در انتظار تماشای فیلم بعدی بودند و صف نمایش فیلم را دو ساعت پیش از آغاز تشکیل داده بودند. شاید کسی باور نکند که در تمام نمایش‌های مستند «ملاقات با گورباچوف» (ساخته ورنر هرتزوک) نه‌تنها تمام صندلی‌ها پر از بودند بلکه بیشتر از صد نفر سرپا مستند را تماشا کردند. کمتر کسی باور می‌کند که در همهٔ نمایش‌های «در جست‌و‌جوی فریده» (ساختهٔ آزاده موسوی و کورش عطایی) سالن‌های چارسو آکنده از جمعیت بودند. نظیر این اتفاق برای فیلم‌های بسیاری تکرار شده است. چنین ازدحامی چند سالی است که دیگر در سینمای داستانی هم کمتر اتفاق می‌افتد و کمتر فیلمی پیدا می‌شود که بتواند این همه تماشاگر را به سینما بکشاند و آنها را سرپا نگه دارد.

تقویم سینمای مستند

مستندسازی به‌جای روزنامه‌نگاری

جشنوارهٔ سینماحقیقت در سال‌های اخیر جای روزنامه‌نگاری تحقیقی را در ایران پر کرده است. در سال‌هایی که بنگاه‌های مطبوعاتی پس از تعطیلی‌ها و توقیف‌های مکرر و گسترش شبکه‌های اجتماعی از رونق افتاده‌اند و گزارش‌های تحقیقی و تاریخی جای زیادی در مطبوعات ندارند، روزنامه‌نگارانی به خیل مستندسازان پیوسته‌اند و مستندهایی ساخته‌اند که در حقیقت باید در  مطبوعات منتشر می‌شدند. به سراغ پرونده‌های مسکوت رفتن و ابعاد گوناگون آنها را واکاوی کردن و به حقیقت‌‌های تازه رسیدن تازه کاری است که از قدیم به عهدهٔ گزارش‌نویسان تحقیقی مطبوعات بوده است اما اکنون روزنامه‌نگارانی که به خیل مستندسازان پیوسته‌اند چنین رسالتی را در سینمای مستنددنبال می‌کنند.

مستندهایی مثل «اشغال»، «دادگاه مصدق»، «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت» (هر سه به کارگردانی احسان عمادی) و «زیر صفر مرزی» (به کارگردانی مهدی افشار نیک) که دربارهٔ شهید علی هاشمی است و «سقوط ۶۴» (به کارگردانی بهراد مهرجو) که به ماجرای سقوط هواپیمای حامل شهید فضل‌الله محلاتی و سید حسن شاهچراغی و نمایندگان مجلس می‌پردازد و «میدان جوانان (سابق)» (ساخته مینا اکبری) که دربارهٔ مطبوعات سال‌های دوم خرداد است، «شورش علیه سازندگی» (ساخته مصطفی شوقی) و… نتیجهٔ حضور مستندسازان در عرصهٔ مطبوعات است.

 

تاریخ معاصر:‌ جریان اصلی مستندسازی

بازخوانی تاریخ معاصر و بررسی دوبارهٔ روایت‌های رسمی و حتی تشکیک در آنها یکی از کوشش‌های اصلی مستندسازان ایران در سال‌های اخیر بوده است که می‌توان آن را یکی از عوارض ذاتی حضور روزنامه‌نگاران و پژوهشگران در عرصهٔ مستندسازی دانست. شمار مستندهایی که به یکی از اتفاق‌های تاریخ معاصر می‌پردازند یا زندگی یکی از شخصیت‌های معاصر را تصویر می‌کنند آن‌قدر زیاد است که عملاً می‌توان فصلی جداگانه به آنها اختصاص داد حتی می‌توان تاریخ معاصر را جریان اصلی مستندسازی در سال‌های اخیر به شمار آورد، به‌ویژه روایت شخصیت‌ها و اتفاق‌هایی که روایت رسمی از آنها ثابت بوده و همواره تکرار شده است یا شخصیت‌ها و اتفاق‌هایی که در گذر زمان فراموش شده‌اند.

در سال‌های اخیر سه مستند دربارهٔ جدایی بحرین از ایران ساخته شده است: «آسوده بخواب کورش» (به کارگردانی علی فراهانی)، «داستان یک جدایی» (به کارگردانی احمد شفیعی)، «استان چهاردهم» (به کارگردانی محسن کریمیان) که هر کدام از منظر خود ماجرا را روایت کرده‌اند. «ترور سرچشمه» (به کارگردانی محمدحسین مهدویان) ماجرای انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را بررسی می‌کند و بعد به شخصیت شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی می‌پردازد، «مهدی عراقی را بکش» (به کارگردانی عبدالرضا نعمت‌اللهی) دربارهٔ حاج مهدی عراقی یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار انقلاب اسلامی است که در طول سال‌های گذشته فراموش شده است، مستند «اشغال» (به کارگردانی احسان عمادی) حول محور محمدعلی فروغی و نقشی که در شهریور ۱۳۲۰ داشت می‌گردد و بعد از مدت‌ها نخستین مستندی است که می‌کوشد سیمای روشنی از ذکاء‌الملک تصویر کند، مستند «شورش علیه سازندگی» (به کارگردانی مصطفی شوقی) آشوب‌های مشهد و شهرهای دیگر را در سال‌های نخست دهه هفتاد بررسی می‌کند که در لابه‌لای ماجراهای دههٔ هفتاد فراموش شده بودند و در مطبوعات هم انعکاس مختصری یافته بودند.

تاریخ معاصر:‌ جریان اصلی مستندسازی 

فراتر از یک مستند

نتیجهٔ گوناگونی مستندها و تنوع طیف کارگردانان مستندهایی است که در حقیقت فراتر از یک مستندند و حاصل پژوهش‌های جامع‌اند که سال‌ها زمان برده است و در عمل جای خالی بیشتری را پر می‌کند و نتیجهٔ پژوهش سازندگان می‌تواند در کتاب‌هایی منتشر شود، مثلاً مستند «مستشرق» (ساخته مسعود طاهری) کامل‌تر از هر پروفایل و پرونده‌ای و ویژه‌نامه‌ و ارج‌نامه‌ای است که تاکنون دربارهٔ هانری کربن منتشر شده است یا مثلاً مستند «زمستان است» (به کارگردانی مهرداد زاهدیان) به‌اندازه پژوهشی کامل و جامع از تاریخ و تطور سبک‌های گوناگون معماری در ایران به تماشاگر اطلاعات می‌دهد یا مستند «کانون» (ساخته خاطره خدایی) که به سرگذشت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌پردازد بسیار بیشتر از کتاب‌هایی چون «یک شاخه در سیاهی جنگل» به مخاطبان خود اطلاعات می‌دهد یا مستند «پرسپولیس شیکاگو» ساختهٔ ارد عطارپور، کارگردان پیشکسوت سینمای مستند، پرده از رازهای تاریخی بسیاری برمی‌دارد که نه عموم مردم از آن خبر دارند، نه مسئولان و متولیان میراث فرهنگی.

 

در اندازه‌های جهانی

«در جست‌و‌جوی فریده» (ساختهٔ آزاده موسوی و کورش عطایی) کمال کوشش‌هایی است که سینمای مستند در طول سال‌ها انجام داده است؛ قله‌ای که سینمای مستند ایران می‌تواند تا سال‌ها سربلند آنجا بایستد. جایی است که انتخاب درست تماشاگرانی که در طول سال‌ها شکل گرفته‌اند و جریان تازهٔ مستندسازی ایران تلاقی می‌کند و مستندی در حد و اندازه‌های جهانی خلق می‌شود. فیلم در مجموع چهار سال به طول می‌انجامد و به‌رغم اینکه فیلم از حمایت مرکز گسترش برخوردار است کارگردانان نمی‌تواند کار را به سرانجام برسانند، پس نوبت تماشاگران و دوستداران فرهیختهٔ سینمای مستند می‌شود که به میدان بیایند و حمایت‌های مالی اندک و بسیارشان سرمایهٔ لازم برای پایان فیلم را تأمین کند. تماشاگرانی که می‌دانستند قرار است سرمایهٔ چه فیلمی را تامین کنند، چراکه سازندگان فیلم را از سینماحقیقت می‌شناختند و پیش‌تر فیلم «از ایران؛ یک جدایی» را از ایشان تماشا کرده بودند. شب نخستین نمایش در جست‌و‌جوی فریده و ازدحام آدم‌ها و پایان انتظار چند ساله برای تماشای فیلم از شب‌های تکرارنشدنی همهٔ دوره‌های سینماحقیقت است.

در جست‌و‌جوی فریده رفت و به نهایت توفیق‌هایی که یک فیلم مستند می‌تواند برای خود متصور شود دست یافت و از انگشت‌شمار مستندهایی بود که عموم مردم به تماشای آن نشستند و در نهایت سرانجام به‌عنوان نماینده ایران به اسکار ۲۰۲۰ معرفی می‌شود، اتفاقی که برای نخستین بار و بعید است تا اطلاع ثانوی برای مستند دیگری تکرار شود.

 

پس از حل مسئلهٔ مشروعیت

از ابتدا به نظر می‌رسید که جایزهٔ شهید آوینی کوششی برای توجیه برگزاری سینماحقیقت است و برقراری نسبت میان جشنواره‌ٔ سینمای مستند و چیزی که باید مدیران بالادستی را برای برگزاری جشنوارهٔ توجیه کند جایزه‌ای است که به سینماحقیقت مشروعیت می‌بخشد و شاید گاه شامل جایزه‌هایی باشد برای دلجویی از کارگردانانی که در بخش اصلی جایزه نگرفته‌اند. اما وقتی در پی رونق سینمای مستند و جشنوارهٔ سینماحقیقت، طیف فیلمسازان جوان انقلابی به جشنواره آمدند و پای سرمایه‌گذاران دولتی و موسسهٔ اوج و خانهٔ مستند انقلاب اسلامی به جشنواره باز شد، رقابت برای کسب جایزهٔ شهید آوینی نیز سخت‌تر شد. وضعیت سوریه و عراق و افغانستان در سال‌های گذشته نیز سبب شد که مجموعهٔ گوناگونی از مستندها حول محور کشورهای همسایه ساخته شود از مستندهایی که بیشتر به تصویر وضعیت کشورها می‌پردازد تا مستندهایی که در جست‌و‌جوی ارزش‌های انسانی در دل جنگ است و در این میان دو مستندساز با معیارهای بین‌المللی برآمدند: رضا فرهمند و محسن اسلام‌زاده.

مجموعه‌ مستندهایی که این دو کارگردان ساخته‌اند نه‌تنها فراتر از جایزهٔ شهید آوینی که فراتر از سینماحقیقت و مستندسازی در سینمای ایران است که همواره در مستندهای جنگی و مستند بحران عقب‌تر از معیارهای بین‌المللی بوده است و تجربه‌هایی ارزشمند و یگانه در حد و اندازه‌های جهانی به شمار می‌روند، از جمله «زنانی با گوشواره‌های باروتی» و «نت‌های مسی یک رویا» (به کارگردانی رضا فرهمند) و «تنها میان طالبان» و «زندگی میان پرچم‌های جنگی» و «به دنبال صلح» و «اسرار زندان ابوسلیم» (به کارگردانی محسن اسلام‌زاده). سایر مستندسازانی که به موضوعات انقلاب و جنگ و جبهه مقاومت و اتفاقات منطقه می‌پردازند عمدتاً‌ پس از این دو کارگردان قرار می‌گیرند.

 

جذابیت پایان‌ناپذیر طبیعت

جذابیت پایان‌ناپذیر طبیعت

آنچه دربارهٔ نسل تازهٔ فیلمسازان سینمای مستند گذشت اصلاً بدین معنی نیست که مستندسازان تنها به سراغ موضوعات تازه رفته‌اند و مستندسازی در حوزه‌های کلاسیک مغفول مانده است. هنوز هم مستندسازانی هستند که کار خود را در حوزه‌هایی که سال‌ها جزء جریان اصلی مستندسازی به شمار می‌رفت دنبال کرده‌اند. در حقیقت، نسل تازهٔ مستندسازان ایرانی ابتدا به سراغ موضوعات آشنا مثل طبیعت و زیست‌بوم و حیات وحش رفتند. در سال‌های نخست جشنوارهٔ سینماحقیقت شمار مستندهای طبیعت‌گرایانه بیشتر بود اما در سال‌های بعد در پی ارتقای وضعیت مستندهای ایرانی، مستندسازان طبیعت هم به ارتقای مستندهای خود پرداختند و به سراغ موضوعاتی رفتند که جذابیت داستانی و بصری بیشتری داشته باشد.

نمی‌توان از سینمای مستند ایران در سال‌های اخیر سخن گفت و از مستندهای مهدی نورمحمدی به ویژه دو مستند «در پناه بلوط» و «آواز جغد کوچک» یاد نکرد که جایزه‌های بین‌المللی بسیاری را از آنِ خود کرده‌اند یا از مجموعه کارهای فتح‌الله امیری و نیما عسگری سخنی به میان نیاورد، مثل «در قلمرو افعی دم‌عنکبوتی» و «در گرداب انقراض» و «قرق‌بان» که یکی از نمونه‌های کمال فیلمسازی آنها به شمار می‌رود و مستند «در جست‌و‌جوی پلنگ ایرانی» که شش سال به طول انجامید و تجربه‌ای ارجمند در سینمای مستند به شمار می‌رود که بارها از تلویزیون پخش شد و استقبال بسیاری از آن صورت گرفت. همچنین نباید مستندهای یاسر طالبی را فراموش کرد به ویژه مستند «دلبند» که همراه مستند «سرزمین عسل» (به کارگردانی تامارا کوتفسکا و لیوبومیر استفانوف) در سینماحقیقت به نمایش درآمد و نشان داد فیلم‌های طبیعت‌گرایانهٔ سینمای ایران چیزی کم از نمونه‌های جهانی ندارد، اگرچه سرزمین عسل در دو رشته نامزد جایزه اسکار شد.

علاوه بر این مستندهایی بوده‌اند که به زیست‌بوم ایران و مسائلی که ایران همواره درگیر آن بوده پرداخته‌اند مثل خشکسالی و بی‌آبی که مستند «مادرکشی» (به کارگردانی کمیل سوهانی) یکی از آنهاست که شهرتی فراتر از سینمای مستند یافته و در شبکه‌های اجتماعی سال‌ها محل بحث بوده است.

جذابیت پایان‌ناپذیر طبیعت

تلاش برای راضی نگه داشتن همه

جشنوارهٔ سینماحقیقت گرفتار ازدحام آثار است. شمار آثاری که پشت خط می‌مانند زیاد است و زدن دست رد به سینهٔ آنها کار هر مدیری نیست، خاصه اینکه جشنوارهٔ سینمای مستند تاکنون سعی کرده است همه را راضی نگه دارد. کم نیستند آثاری که از سر ملاحظه و تعارف در جشنواره پذیرفته می‌شوند و یارای رقابت با دیگر فیلم‌ها را ندارند، به‌ویژه آثاری که سرمایه‌گذاران دولتی دارند و به سراغ موضوعاتی می‌روند که ممکن است بکر و بدیع باشد اما در نحوهٔ پرداختن به موضوعات معیارهای لازم را رعایت نمی‌کنند. همچنین گاهی وقت‌ها شماری از آثاری که خود مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی سرمایهٔ اولیهٔ ساخت آنها را تأمین می‌کند در حد و اندازهٔ جشنواره نیستند. همچنین فیلم‌هایی که از جشنوارهٔ عمار به سینماحقیقت می‌آیند. به‌عنوان نمونه در سال‌های اخیر آثار زیادی حول محور سوریه و عراق و افغانستان ساخته شده است. از آثار درخشان که بگذریم، مجموعه‌ای از آثار ارائه‌شده در سینماحقیقت راش‌هایی هستند که نه خط سیر روشنی در فیلم دارند، نه حرفه‌ای تدوین شده‌اند، نه حتی شگفتی تازه‌ای برای تماشاگران دارد. بعضی از کارگردانان آثار نیز بدون حضور در منطقه و نظارت بر روند ساخت فیلم صرفاً با راش‌ها مواجه شده‌اند و عملاً بیشتر مسئولیت تدوین فیلم را به عهده گرفته‌اند. چنین آثاری به مرور از کیفیت جشنواره سینماحقیقت می‌کاهد و سبب تفاوت سطح فیلم‌های جشنواره می‌شود.

 

تعارف را کنار بگذارید

اقبال به جشنوارهٔ سینماحقیقت و توجه رسانه‌ها و نهادها و سرمایه‌گذاران سبب شده است که برگزارکنندگان برای راضی نگه داشتن همهٔ شرکت‌کنندگان و صاحبان آثار کوشش بیشتری به خرج دهند. راهکار موقت ماجرا افزودن جایزه‌های ویژه‌ای است که از طرف دبیر جشنواره و مسئولان مرکز گسترش به فیلم‌هایی تعلق می‌گیرد که به هر دلیل نتوانسته‌اند نظر داوران را جلب کنند اما به زعم مسئولان یا بنا بر ملاحظه‌ای شایستهٔ دریافت جایزه‌اند. نتیجه کثرت جایزه‌هایی است که در هر دوره به‌عنوان جایزه‌های ویژه اعطا می‌شود و فعلاً به کار تألیف قلوب و جلب رضایت می‌آید اما در نهایت از اعتبار جایزهٔ اصلی می‌کاهد. برگزار کنندگان جشنوارهٔ سینماحقیقت اگر بخواهند به این رویه ادامه دهند شاید در نهایت مجبور شوند مثل جشنوارهٔ فیلم فجر بخش جایزه‌های جنبی را به طور کامل از جشنواره جدا کنند و در برنامه‌ای جداگانه آنها را اهدا کنند. پس شاید بهتر باشد که از همین حالا تعارف را کنار بگذارند و در مقابل اضافه شدن جایزه‌های تازه مقاومت کنند.

چشم‌انداز مبهم پیش‌ رو

چشم‌انداز مبهم پیش‌ رو

سینمای مستند هنوز نتوانسته است در ارتباط با عموم تماشاگران به توفیق دست یابد. مستندهایی که در سینماحقیقت با استقبال انبوه تماشاگران مواجه می‌شود در نمایش عمومی نمی‌تواند تماشاگران را به انگشت‌شمار سالن‌های ویژهٔ سینمای هنر و تجربه بکشاند. هنوز ساز و کار موفقی برای نمایش عمومی مستندها فراهم نشده است. تجربهٔ گروه سینمای هنر و تجربه هنوز به طور کامل شکست نخورده است اما تا شکست راه زیادی ندارد. اختصاص کامل یک یا چند سینما به فیلم‌های هنر و تجربه نیز هنوز محقق نشده است، حتی رویهٔ روشنی برای نمایش فیلم‌های برگزیدهٔ سینماحقیقت در جشنوارهٔ فیلم فجر وجود ندارد و…

چنین وضعیتی آیندهٔ سینمای مستند را به ابهام دچار می‌کند. وضعیت نامساعد اقتصادی به مرور سرمایه‌گذاران دولتی را از سینمای مستند حذف می‌کند، سرمایه‌گذاران خصوصی هم وقتی حداقل‌های نمایش و فروش برای فیلم‌ها وجود نداشته باشد، رغبتی به سرمایه‌گذاری نشان نمی‌دهند و کمی بعد کارگردانان می‌مانند و طرح‌هایی که نمی‌توانند به فیلم مستند تبدیل شوند. سینمای مستند ایران یک دههٔ طلایی را پشت سر گذاشته است اما برای ادامهٔ حیات حتماً باید فکری به حال وضعیت نمایش عمومی فیلم‌ها بکند، اگر نه به افول دهه‌های شصت و هفتاد دچار خواهد و فیلم‌هایی که از آغاز تا انجامشان سال‌ها زمان لازم است.

منبع: مجله 24

پاسخ دهید