فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
اصلاً
این فیلم را به عقب برگردان!
آنقدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود
که میدود در دشتهای دور
آنقدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین…
زمین…؟
نه!
به عقبتر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید
تصمیم دیگری گرفت…
نمیتوان از شعر دهههای هشتاد و نود سخن گفت و نامی از گروس عبدالملکیان به میان نیاورد، چه او جوان اول شعر دههٔ هشتاد است و در دههٔ نود اقبال عمومی پیدا میکند و اکنون یکی از نامهای بینالمللی شعر ایران است که شعرش به زبانهای گوناگون ترجمه شده.
گروس عبدالملکیان حرکت آرامی است که از شعرهای کوتاه «پرنده پنهان»- وقتی شاعر بیستویکی دوساله است- آغاز میشود و هرچه پیشتر میآید، تمایز بیشتری پیدا میکند و شعرهای بلندی بهدست میدهد که جهانبینی شاعرانهٔ او را به رخ میکشند.
او هوشمندانه در مرز میان پسند عموم مخاطبان و مخاطبان حرفهایتر شعر قدم میزند، از یکسو سطرهایی دارد که از کتاب شعر فراتر رفتهاند و به میان عموم مخاطبان راه یافتهاند مثل:
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس
به خانهاش نمیرسد؟
از سوی دیگر صبغهٔ فلسفی شعرهای او سبب شده است که مخاطبان حرفهایتر او را شاعری بدانند که حقیقتهای تازهای از جهان را به شعر میآورد.
نمیتوان پیشینهٔ گروس عبدالملکیان را در موفقیتهای حرفهایاش بیتأثیر دانست. پدر او، محمدرضا عبدالملکیان، از شاعران نامآشنای دهههای شصت و هفتاد است، یکی از شاعرانی که همراه با شاعران نسل انقلاب جلوه میکند و بعد، از بنیانگذاران دفتر شعر جوان میشود. او از کودکی شماری از شاعران نامدار مثل قیصر امینپور، ساعد باقری، سهیل محمودی، بیوک ملکی و دیگران را دیده و راهش برای حضور در جامعهٔ حرفهای شعر هموار است؛ اگرچه به مرور زمان در شهرت از پدر پیشی میگیرد. او بهدلیل سابقهٔ خانوادگی و جستوجوهای خود از شعر امروز ایران آگاه است و شعر جهان را نیز بهدرستی خوانده است.
شعر گروس عبدالملکیان کمتر در زبان فارسی اتفاق میافتد و برخلاف بزرگان شعر امروز چون شاملو و اخوان شاعری زبانآور نیست. وجه تمایز شعر گروس را باید در جهانبینی متفاوت او جست. عشق و جنگ و مرگ درونمایهٔ اصلی شعرهای اوست و در بیشتر شعرها شاعری روایتگر و تصویرگراست و به اقتضای روایت و تصویر از تکنیکهای هنرهای دیگری مثل سینما بسیار بهره میبرد. مثلاً نام شعری که در آغاز نوشته آمده «فلاش بک» است.
گروس عبدالملکیان هرچه پیشتر میآید میکوشد به زبانی عمومیتر شعر بگوید؛ شعرهایی که نه فقط موقعیت ایرانی شاعر که موقعیت او بهعنوان یکی از اهالی خاورمیانه را روایت کند. شعرهای خاورمیانهای به مرور ترجمه میشوند و مخاطبانی در کشورهای اطراف مییابند. کمکم شعرها به زبانهای دیگر نیز برگردانده و گسترهٔ مخاطبان شعرهای او بیشتر میشود. او نیز تلاش میکند از چشماندازی عمومیتر به جهان نگاه کند. موفقیتهای بینالمللی او که همچنان ادامه دارد، در سالهای اخیر نصیب هیچیک از شاعران امروز ایران نشده است.