به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد»/ گفتم: «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد/ باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم» مرگ جزء جداییناپذیر شخصیت فروغ فرخزاد است. یعنی اگر فروغ نمیمرد، اگر اینقدر زود، در سالهای پس از تولد دوباره، درست زمانی که در اوج بود، نمیمرد و مرگ او این همه حسرت برنمیانگیخت، شاید امروز سرنوشت دیگری میداشت. همچنانکه زنانگی و عصیانگری بخش جداییناپذیر شخصیت او به هنگام زندگی بود. اگر زنانگی و عصیانگری و مرگ زودهنگام را از فروغ بگیریم، بخشی از اقبال عمومی او را نیز از او گرفتهایم. بخش معتنابهی از شهرت او که بیش از بسیاری دیگر از بزرگان شعر نو فارسی از مرزها گذشته است، از این سه مؤلفه میآید. اما نکته اینجاست که شعر فروغ فارغ از زندگی او و فراتر از حاشیههایی که گاه بر متن غلبه کردهاند و سبب شهرت او شدهاند، بر تارک شعر امروز میدرخشد.
ستارههای عزیز
ستارههای مقوایی عزیز
وقتی در آسمان، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه میشود به سورههای رسولان سرشکسته پناه آورد؟
ما مثل مردههای هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد
فروغ هنگام مرگ ۳۲ سال بیشتر نداشت. مجموع حضور حرفهای او در شعر و هنر امروز ایران کمتر از ۱۵ سال است؛ از سال ۱۳۳۱ که مجموعه نخست خود را منتشر میکند تا ۱۳۴۵ که در سانحهٔ تصادف رانندگی زندگی را بدرود میگوید. بخش اول زندگی حرفهای خود را (از سال ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۷) به شاعری به سبک نوقدماییها و عصیانگری و شهرهٔ شهر شدن به عشق ورزیدن میگذراند. بخش دوم زندگی او پس از «تولدی دیگر» آغاز میشود. بهترین شعرهای خود را در این دوره میگوید، مستند «خانه سیاه است» را میسازد، در نمایش «شش شخصیت در جستوجوی نویسنده» بازی میکند، در کنار ابراهیم گلستان به کسب تجربههایی در سینما مشغول میشود، کتاب «از نیما تا بعد» را گرد میآورد و… . البته همچنان عصیانگر است. راز دگرگونی فروغ در شعر هنوز نامعلوم است. او راه درازی را در دورهٔ کوتاهی طی میکند و به قله و اوجی میرسد که تا امروز هم دستنیافتنی و رشکبرانگیز است. بعد انگار پیمانهاش پر میشود و میرود.
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
نجاتدهنده در گور خفتهاست
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتی است به آرامش
فروغ پس از «تولدی دیگر» شعرهایی میگوید که در کتاب «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» آمدهاند. شعر «ایمان بیاوریم…» یکی از تأثیرگذارترین منظومههای شعر نو فارسی است که بسیاری از منظومههای بعد را تا سالها تحتتأثیر قرار میدهد. او به قدرتی دست مییابد که میتواند شعرهای بلندی مثل «کسی که مثل هیچکس نیست» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را خلق کند. فرم را بهدرستی میشناسد، جای ترجیعها و تکرارها را میداند و میداند که چگونه طرحی را بسط بدهد و تصویرها را کنار هم قراردهد و منظومهای بلند خلقکند. آغازگر جهانبینی تازه در شعر نو فارسی است که پیشتر نظیر نداشته.
من این جزیرهٔ سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر دادهام
و تکهتکه شدن، راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذرههایش آفتاب به دنیا آمد
فروغ جادوی همنشینی کلمهها را میفهمد و میداند که وقتی «ایمان بیاوریم» را پیش از «آغاز فصل سرد میآورد» چه قابلیت تأویلی به شعر خود میدهد. او مجموعهای از درخشانترین ترکیبها و تصویرها را برای همهٔ تاریخ شعر نو فارسی خلق میکند. مثلاً میگوید «کلاغهای منفرد انزوا/ در باغهای پیرِ کسالت میچرخند» اما مهمتر از قدرت ترکیبسازی یا بسط سطرها و توانایی خلق شعر بلند، نگاه تلخ و ژرفی است که به هستی دارد. او به «درک هستی یأسآلوده زمین» و «درک ساده و غمناک آسمان» رسیده است و آنچه او را متمایز میکند، همین نگاه ژرف و تلخ است.
سلام ای شب معصوم!
سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را
به حفرههای استخوانی ایمان و اعتماد بدل میکنی
و در کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها
ارواح مهربان تبرها را میبویند
من از جهان بیتفاوتی فکرها و حرفها و صداها میآیم
و این جهان به لانه ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی است
که همچنان که تو را میبوسند
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند
بیشتر از ۵۰ سال از مرگ فروغ میگذرد و رازهای شعر و زندگی او هنوز مکتوم است. هنوز آرامگاه او در ظهیرالدوله میعادگاه عاشقان است. شعر او محل تأویلها و تفسیرهای بسیار است. هنوز هم بسیاری از دوستداران او در پی کشف جزئیات زندگی عاشقانه رازآمیز او هستند و صفحهها و سطرها و گفتوگوها را جستوجو میکنند. تا زمانی که ابراهیم گلستان زنده است، جستوجوگران خاص و عام همچنان به کشف رازهای زندگی و شعر فروغ فرخزاد امیدوار خواهند بود.