هرچه بیشتر میگذرد شمار علاقهمندان ایرانی شعر بیدل دهلوی بیشتر میشود. بد نیست به عنوان پرسش نخست قدری به گذشته برگردیم و به سابقهٔ آشنایی شاعران ایرانی با بیدل در سالهای اخیر بپردازیم. به گمانم از دههٔ ۶۰ بود که بیدل در حلقهٔ شاعران ایران جدیتر شد.
عواملی دستبهدست هم داد که ما با بیدل آشنا شدیم. زندهیاد مهرداد اوستا که استاد شاعران نسل انقلاب بود گرایش زیادی به سبک هندی داشت و با اینکه خودش سبک خراسانی را میپسندید اما سبک هندی را بسیار دوست داشت و ما را به شاعران سبک هندی ارجاع میداد. اوستا بیدل را به حلقهٔ شاعران انقلاب معرفی کرد و سبب شد که ما بیدل، صائب، عرفی، طالب آملی و دیگران را بخوانیم. بعد شاعر دیگر نسل انقلاب، یوسفعلی میرشکاک که مبادی خوبی داشت نسبت محکمتری با بیدل برقرار کرد و نسخهای از غزلیات بیدل را با امضای منصور منتظر منتشر کرد. بعد جناب استاد حسین آهی همان نسخهٔ افغانستان را به شکل افست چاپ کرد. مجموع این اتفاقها سبب شد که ما نسخهٔ ویژهای از شعر را بهویژه در قالب غزل درک کردیم و به عرصهٔ تازهای وارد شدیم که تماشایش برایمان تازگی داشت و ما را مبهوت کرده بود. چند سالی همهٔ جامعهٔ ادبی ما در این بهت فرورفت. برای ما ابتدا جذبههای بلاغی بیدل غافلگیرکننده بود. حتی نسل جوان ما غزلهایی به سبک بیدل میگفتند که امروز که به آنها نگاه میکنیم نشانههای واقعی غزل بیدل را ندارد.
ابتدا جذبههای بلاغی، زبانی و صور خیال بیدل برای ما تازگی داشت. جامعهٔ ادبی نشانههای واقعی شعر بیدل را ندارد. مقایسه کنید الان را با آن زمان؛ حالا سینماگر و نقاش و موزیسینی نیست که با بیدل آشنا نباشد.
و انبوه علاقهمندان به شعر بیدل و سبک هندی که بهطور جدی در فضای مجازی کار میکنند و گزیدهها و کتابها و پایاننامههایی که نوشته میشود. اما به نظرتان چند درصد از این اتفاقها (چه اتفاقاتی که در داخل ایران میافتد و چه علاقهای که استادان خارجی نشان دادهاند) به عرس بیدل مربوط است و چقدر به علایق شخصی بیدلدوستان برمیگردد؟
بیاییم مثلاً کشور هند را بهعنوان نمونه بررسی کنیم. هند به لحاظ میزان مأخذ فارسی و میزان نسخههایی که در کتابخانههایش موجود است، اصلاً با هیچ کشوری قابل قیاس نیست. انبوهی از کتابها و متون فارسی در کتابخانههای شخصی و دانشگاهی هند موجود است. هندیها در طول سه-چهار قرن گذشته در حوزهٔ تحقیق، تدوین و تحصیح متون فارسی همواره حرف اول را میزدند. اما زبان فارسی در هند از زبان رسمی، اداری و سیاسی کمکم به یک زبان حاشیهای تبدیل شد و بعد کمکم جزو زبانهای کلاسیک هند شد. اندکاندک تعداد دپارتمانهای زبان فارسی در هند خیلی کم شد و به حدود بیست دپارتمان تقلیل پیدا کرد. تعداد کسانی هم که در حوزهٔ تحقیق و تألیف بودند، خیلی کم شد.
ما در هند نسخههای بسیاری داریم که یا به خط بیدل است یا به تأیید بیدل رسیده است. اگر وضعیت پژوهش در حوزهٔ زبان فارسی و سبک هندی در هند را بررسی کنیم میبینیم که در بیست سال قبل معدود افرادی بودند که بهطور خاص دربارهٔ بیدل کار میکردند؛ مثل پروفسور نبی هادی یا شاگردانش مثل احسن الظفر. عرس بیدل که شروع شد موج تازهای در حوزهٔ نسخهپژوهی، فهرستنگاری و معرفی بیدل در هند آغاز شد. نهتنها فضلای جاافتاده سراغ بیدل رفتند بلکه بسیاری از جوانها هم به او رجوع کردند و موج تازهای در حوزهٔ فهرستنگاری و تصحیح متون سبک هندی در هند آغاز شد.
حتی عرس بیدل به لحاظ آموزشی هم تأثیرگذار بود. الان کرسیهای بیدلپژوهی در دانشکدههای هند تأسیس شده است. حتی تعداد دانشجویانی که مراجعه کردهاند تا فارسی بخوانند بیشتر شده است؛ مثلاً در طول سالهای اخیر در دانشگاه دهلی ۱۸۰ نفر داوطلب آموختن زبان فارسی شدند که اصلاً قابل مقایسه با گذشته نیست.
نمیخواهم بگویم مسبب همهٔ این اتفاقها عرس بیدل بود اما به هر حال محرک بود و تأثیر بسیاری داشت. پیشرفتهایی که در حوزهٔ بیدلپژوهی صورت گرفته فوق انتظار ماست. نسخهای از بیدل در هند نیست که در سالهای اخیر معرفی نشده باشد و پژوهشگران هندی به تحقیق دربارهٔ آن نپرداخته باشند.
اما به نظر میرسد بعضی از مقالاتی که استادان خارجی از کشورهای دیگر به عرس بیدل میفرستند چندان عمیق نیست و بیشتر ناظر بر کلیات شعر بیدل و سبک هندی است.
عرس بیدل حلقهٔ ربطی بوده که ارتباط گستردهای را بین هندیها، افغانها، پاکستانیها، ایرانیها و بسیاری از فضلایی که در کشورهای دیگر هستند ایجاد کرده است. این اتفاق سبب شد که هم استادان فعالتر شوند، هم نگاهشان عمیقتر شده و همینطور مطالعات در حوزهٔ بیدل سازمانیافتهتر شود. آشنایی و ارتباط استادان که در عرس بیدل شکل گرفت خیلی به آنها کمک کرده است. پروفسور اسدالله حبیب که در آلمان است با شرف حسین قاسمی که در دهلی است با عارف نوشاهی که در پاکستان است به هم وصل شدند. آنها هم به لحاظ روش تحقیق به هم کمک کردند و هم سطح تحقیقات ارتقا پیدا کرد و منابع و مأخذ بیشتری نیز در اختیارشان قرار گرفت. بدینترتیب، خودبهخود از کارهای ضعیف پیشگیری شد. اگر مقالات عرس اول را با الان مقایسه کنیم اساساً زمین تا آسمان فرق دارد.
اما هنوز بسیاری سراغ بیدل نمیروند چون گمان میکنند شاعر دشواری است و نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
سبک و سیاق شعر بیدل به سبک و سیاق و زبان مألوف ما نیست. برای همین هنوز هم این حرف تکرار میشود که بیدل شاعر غامض و دشوارگویی است و همه آن را نمیفهمند در حالی که اینطور نیست. طبیعی است که تمایزی بین شعر بیدل و شعر معیار ما که شعر حافظ، سعدی و مولوی است، وجود دارد. مردم ما بهراحتی با شعر سعدی و حافظ همسخنی میکنند. ما از کودکی هر نغمهای که میشنویم همنواخت موسیقی سبک عراقی است. همین موسیقی میآید در شعر و نسخهٔ کمالیافتهٔ آن غزل حافظ میشود. طبیعی است که ما هر کدام به سهم خودمان حافظ و سعدی را درک کنیم اما زبان بیدل به لحاظ موسیقی مبتنی بر عالم دیگری است.
برشهای موسیقایی شعر بیدل همتافت غزل حافظ و سعدی نیست؛ حتی مثلاً در وزنی که حافظ شعر دارد مثل «دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را» بیدل دهها غزل دارد. اما همانها را نمیشود خواند؛ مثلاً بیدل میگوید: «تا مشرب محبت ننگ وفا نباشد/ باید میان یاران ما و شما نباشد.» که بر همان وزن است ولی خواندنش بهدلیل برشهای موسیقایی متفاوت مشکل است. گوش مخاطبان عام باید با این موسیقی آشنا بشود که از آن محمل به شعر بیدل برسد.
شعر فارسی در هند رنگ خودش را دارد. شاعران هندی در نسبت با شاعران ولایت (اصطلاحی که آنها برای شاعران ایرانی بهکار میبردند) خودشان را در موضع انفعال میدیدند. بیدل هم از شاعرانی بوده است که لهجه دارد اما چنان قدرتمند در لهجه تصرف کرده است که منتقدی مثل سراجالدین علی خان آرزو میگوید درست است که باید از اهل زبان پیروی کرد و فارسی زبان ما نیست اما من تصرفات صاحبقدرتان هندی را انکار نمیکنم. بیدل ترکیبهایی ساخته که در زبان فارسی سابقه ندارد و حتی واژههایی ساخته که در زبان فارسی سابقه ندارد.
اما اینکه میگویید بیدل شاعر فراگیری برای اهل زبان و دوستداران شعر نیست، باید بگویم ما راهی نداریم جز اینکه اندکاندک انسمان بیشتر شود و با زبان و موسیقی شعر بیدل آشناتر شویم؛ مثلاً وقتی شعر حافظ را میخوانیم که «رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند» دیگر کمتر درگیر جلوهٔ بلاغی حافظ میشویم و با گزارهای که حافظ میگوید مواجهه میکنیم. باید انس ما با شعر بیدل آنقدر شود که از پوستهٔ شعر بیدل عبور کنیم و به لایههای معنایی آن برسیم.
بیدل دهلوی، شاعر پارسیگوی هندی تا چند دهه پیش در ایران چندان شناختهشده نبود و بیشتر در هند، افغانستان و تاجیکستان شناخته میشد اما در سالهای اخیر توجه علاقهمندان شعر فارسی در ایران نیز به شاعران سبک هندی بهویژه بیدل دهلوی جلب شده و کوششهای بسیاری برای معرفی شاعران سبک هندی بهویژه بیدل دهلوی در ایران انجام شده است. یکی از این کوششها «عرس بیدل» است که تاکنون چهار دوره از آن برگزار شده و پنجمین دورهٔ آن نیز در روزهای ۱۴و ۱۵ تیر با حضور پژوهشگران شعر بیدل از سراسر دنیا در تهران برگزار شد. در حاشیهٔ پنجمین عرس بیدل با هادی سعیدی کیاسری، دبیر این رویداد فرهنگی گفتوگو کردیم. او در این گفتوگو دربارهٔ نسبت ایرانیان با شاعر پارسیگوی هندی و بیدلپژوهی در دیگر کشورهای دنیا سخن گفته است.
قرن غلبهٔ اندیشههای بیدل
شصت سال پیش الساندرو بوزانی، ایرانشناس ایتالیایی، گفت: «قرن بیست و یک قرن غلبهٔ اندیشههای بیدل دهلوی بر جهان متمدن و حوزههای تفکری جهان متمدن است.» در دورهای که تفکر میداندار نیست بیدل برای همهٔ انسانها حرف دارد. حرفهای بیدل در نسبت با انسان و سرنوشت انسان و مبدأ و معاد انسان است. بیدل به پرسشهای بزرگ انسان پاسخ میدهد. انسان را نسخهٔ کائنات و نسخهٔ عالم کبیر میداند. انسان را موجود درخور ستایشی میداند که آینگی میکند از همهٔ کائنات. کلیات آثار بیدل برای این انسان و تسلیم او در برابر قوهٔ قاهرهٔ هستی شکل گرفته است.
«به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا/ سر مویی گر اینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا» بیدل تسلیمنامهٔ انسان را با رنگارنگی هرچه بیشتر نوشته است. همهٔ شعرهای بیدل یک مضمون بیشتر نیست با تنوعی که شما فکر نمیکنید که این مضمون قبلاً تکرار شده است. بن رابنداس خوشگو که شاگرد هندوی بیدل بوده است، میگوید: در عرصهٔ توحید بیدل پهلوان اعظم است و حرف اول و آخر را میزند. تذکرهنویسان دیگر بیدل را شاعر توحید میدانند، بهعنوان شاعری که اشعارش موحدانه است. نسخهٔ جامع توحید در انسان شکل میگیرد. از این جهت بیدل ستایشگر انسان است، دغدغههای اصلی انسان را بیان میکند، پرسشها را بیان میکند و پاسخ میدهد. ضمن اینکه آنقدر رنگارنگ و متنوع است که میتواند برای هر دورهای جذبه داشته باشد. نهتنها به لحاظ بلاغی و زبانی و صور خیال و شکلهای گوناگون بیان و… بلکه محتوا آنقدر حقیقی و واقعی است که انسان همیشه با آن درگیر است.