عباس صفاری در سلسله درگذشتگان کرونا که انگار بیپایان بهنظر میرسند، غریبترین است. او در کالیفرنیا زندگی را بدرود گفت و خیل انبوه دوستداران شعر خود را در ایران سوگوار کرد. میزان مرثیهها و همدردیهایی که شاعران نسلهای گوناگون در ساعتهای نخست پس از درگذشت او در شبکههای اجتماعی منتشر کردهاند، کمنظیر است و نشان از محبوبیت شاعری میدهد که شعرهایش دلهای بسیاری را اسیر خود کرده است.
اگر سی سال پیش پرسیده بودی
از هر آستینم برایت
چند تعریف آماده و کامل
که مو لای درزش نرود
بیرون میکشیدم
در این سن و سال اما
فقط میتوانم دستت را
که هنوز بوی سیب میدهد بگیرم
و بازگردانمت به صبح آفرینش
از پروردگار بخواهم
به جای خاک و گل
و دنده گمشده من
این بار قلممو بهدست بگیرد
و تو را به شکل آب بکشد
رها از زندان پوست
و داربست استخوانهایت
و مرا
به شکل یک ماهی خونگرم
که بیتو بودنش مصادف
با هلاکت بیبرو برگرد
عباس صفاری از پدیدههای ایران در دههٔ ۸۰ است؛ پدیدهای که از فرسنگها دورتر میآید اما انگار سالهاست که در ادبیات ایران حاضر بوده است. چه هیچ فاصلهای میان شعرهای او و شعر امروز ایران وجود ندارد و سالها زیستن در آمریکا نتوانسته بود خدشهای به آگاهی او از زبان امروز ایران وارد کند.
عباس صفاری با «دوربین قدیمی» ظهور کرد؛ مجموعهای که جایزهٔ شعر کارنامه را برای او به ارمغان آورد و خوانندگان شعر امروز ایران را متوجه شاعری کرد که پیشتر نام او را نشنیده بودند. کارنامهٔ عباس صفاری پیش از دوربین قدیمی بسیار مختصر است. یکی از ترانههای او (اسیر شب) را فرهاد مهراد خوانده است، چند ترانهٔ دیگر نیز دارد و همین. اما وقتی در دههٔ ۸۰ دوباره به شعر امروز ایران بازگشت، شاعری متفاوت بود که انگار سالها پشتوانهٔ شاعری دارد. او مهمترین شاعری است که پس از سالها دوری، از ادبیات مهاجرت، به ادبیات ایران بازمیگردد و میتواند در جریان شعر امروز ایران تأثیرگذار باشد.
نام عباس صفاری با جریانی پیوند خورده که سادهنویسی نام گرفته است؛ جریانی که شاید در واکنش به دشوارنویسیها و پیچیدگیهای شکلی و زبانی شعر دههٔ ۷۰ ایجاد شد. پس از مجموعهای از شعرهای دشوار که اغلب شکل شعر و بازیهای زبانی و معناگریزی و حتی گریز از شکلهای از پیش تعیینشده در دستور کارشان بود، شاعرانی آمدند که تلاش کردند از همهٔ بازیهای زبانی و شکلی اجتناب و شعر را در سادهترین شکل دنبال کنند.
سادهنویسی کوششی بود برای بازگشت به جوهر شعر و رابطهٔ صمیمانه و بیواسطه با خوانندگان. شعر عباس صفاری در سالهای دههٔ ۸۰ یکی از الگوهای جریان سادهنویسی است، اگرچه او کمتر خود را وابسته به جریانی دانسته است.
جغرافیای شعرهای عباس صفاری ایران نیست. او سالها خارج از ایران زیسته و واژهها و اشیا و نام خیابانها و میدانهای شعر او ایرانی نیستند، اما شعرها بهقدری سادهاند که حتی عموم خوانندگان نیز میتوانند بهراحتی مخاطبان شعر او باشند. او در حقیقت شاعری غنایی است که شعر را در اتفاقهای روزمرهٔ زندگی امروز جستوجو میکند و میکوشد خیلی از اتفاقها و اشیای ساده را به بخشی از منظومههای غنایی خود تبدیل کند. آگاهی او از تاریخ و اسطوره افزونههایی است که سبب تمایز بیشتر شعر او میشود.
عباس صفاری از «دوربین قدیمی» آغاز میکند و در «کبریت خیس» نمونههای حرفهایتر از شعر خود بهدست میدهد. «خنده در برف» و «مثل جوهر در آب» ادامهٔ طبیعی شعر او محسوب میشوند اما دو مجموعهٔ نخست او از استقبال بیشتری برخوردار شدند و جوهر شاعرانه و بدعت و بکارت تصویرهای مجموعهٔ نخست او بیشتر است.
پس از استقبال از شعرهای عباس صفاری، او آثار دیگری نیز منتشر میکند، ازجمله ترجمهٔ «عاشقانههای مصر باستان» اثر ازرا پاوند و «ماه و تنهایی عاشقان» ترجمهٔ مجموعهٔ تنکاهای عاشقانه ایزومی کیبو، انونوکوماچی و ترجمههای دیگر و اثر پژوهشی «کلاغنامه» و «قدمزدن در بابل» که مجموعهٔ خاطرهها و تکنگاریهای اوست. حتی مجموعهٔ «تاریکروشنا» که پیش از دوربین قدیمی در لسآنجلس چاپ شده بود، در ایران منتشر شد.
همچنان که کلید را
در قفل در میگردانم
به یاد میآورم
که با باران و
چند پرندهٔ دریایی غمگین نیز
بر انتهای اسکلهای چوبی
وعدهٔ دیدار داشتهام
بر لبهٔ تخت مینشینم
و زنی را به یاد میآورم
که اکنون
آوارهٔ دنیاست
و قطب مرا زمانی
به قطبنمای شکستهای تشبیه کرده بود
شب
به دریا بازگشته است
و من باید
پیش از آنکه تمام شبنمها
در پیلههای زردِ نو
پروانه شوند
جرعهای از آب بنوشم
و برای برادرانم که در نیمهٔ تاریک ماه خفتهاند
شعری بنویسم
پینوشت: ستون شعر «سده سنگ و الماس» (همشهری قرن) که به بررسی کارنامهٔ شاعران امروز میپردازد، روز دوشنبه به سال ۱۳۸۷ و عباس صفاری رسید. گمان نمیکردیم اینقدر زود دوباره بخواهیم مطلبی دربارهٔ شعر او بنویسیم. اما دست مرگ، ناگهان آمد و شاعر دوستداشتنی دور از وطن را از جغرافیای شعر فارسی ربود.